« آن سوی مه» مجموعه هشت داستان کوتاه به نام های «آن سوی مه»،«بمباران»؛«بابابزرگ خوب من» ،«خط»،«جان»، «ورقه ی استخدامی »، «موش»و«اسیر» است که توسط داریوش عابدی نوشته شده و نام کتاب از میان یکی از این داستان ها انتخاب شده است. از میان این آثار، چهار داستان به جنگ تحمیلی و رویارویی با دشمن بعثی عراق پرداخته که عبارتند از:«آن سوی مه»،«بمباران»؛«بابابزرگ خوب من»«موش»، چهار داستان دیگر نیز مربوط به جنگ با دشمنان داخلی( عمدتاً در کردستان و آذربایج
سه شنبه 1389/6/30
این داستان یکی از داستان های موفق نویسنده است.نویسنده دراین داستان روایت رزمنده ای به نام علی را از جنگ و حضورش در جبهه بیان می کند. به گمان خانواده ، علی شهید شده است و حتی برایش قبری هم در بهشت شهدا درست کرده اند. پس از یک سال بیهوشی و بی خبری از زن و فرزند، مادر و خانواده اش با شوق و دلشوره ای وصف ناپذیر ، وارد شهر خود می شود، اما از این که قلب مادرش تحمل دیدن او را نکند و یا از بی طاقتی مریم هراس داردو...بنابراین شب را در خانه عمو عبدالله می ماند تا فردا صبح به دیدار خانواده اش برود. اما او با وقایع دیگری روبه رو می شود.عابدی در این داستان ، تصویری واقعی و زیبا از بازگشت رزمنده ای به شهر و
سه شنبه 1389/6/30
عابدی در شخصیت پردازی با توجه به اقتضای شرایطی که داستان ایجاب می کند با معرفی شخصیت می پردازد. داستان های او یا با توصیف فعالیت و عمل شخصیت شروع می شود و یا با توصیف قیافه ی اشخاص ، و یا ممکن است با یادآوری افکار قهرمان و شخصیت به صورت تداعی معانی آغاز شود که به بیان اعمال، رفتار و افکار خود می پردازد. او معمولاً با ذکر نام اشخاص به شخصیت پردازی می پردازد و با ارایه ی وضعیت و اجزای بدن و پوشاک به کار رفته، ظاهر فرد را توصیف می کند. عابدی در لابه لای داستان دیدگاه اخلاقی ، فکری و روانی افراد را نسبت به جامعه ، مردم، خانواده و همچنین عقاید، عادات و سایر خصوصیات افراد را نشان می دهد و با در نظر
سه شنبه 1389/6/30
داستانی است واقعیت گرا در حاشیه ی جنگ و از دیدگاه یک دختر بچه ی پنج ، شش ساله که به شیوه ی جریان سیال ذهن-تداعی معانی –بیان می شود. خواننده از طریق صحبت هایی که می شود و خاطراتی که در ذهن دخترک تداعی می شود پی می برد که او یک برادر بزرگ تر از خود دارد. پدرش که معتاد بوده، مادرش را هم معتاد کرده و سرانجام به خاطر همین مسأله اعدام شده است. عموی او بسیجی و در جبهه شهید شده است. مادرش در بیمارستان بستری است و قرار است بعد ازمرخصی، همگی نزد بابا بزرگ زندگی کنند، چرا که خانه ی او اجاره است و باید تخلیه شود.رضا رهگذر در نقد و بررسی داستان « بابابزرگ خوب من » می نویسد:« قصه ، س
سه شنبه 1389/6/30
شخصیت های مجموعه ی «آن سوی مه» ساختگی و کلیشه ای نیستند. اشخاص داستان اعم از رزمندگان، شهدا، مردان، زنان، خانواده ی شهدا، افراد ریاکار، سودجو، فرصت طلب، مخالفان انقلاب و عقاید دینی ، معترضان جنگ و دفاع مقدس و معتادان، همان آدم هایی هستند که خواننده در زندگی خود به صورت واقعی و عینی آن ها می بیند.شخصیت های مثبت او در داستان های « آن سوی مه»، «بمباران»،« پدربزرگ خوب من» و «موش» به نوعی در مبارزه با دشمن حضور داشته و یا گرایش به انجام اعمال انسانی و خیر خواهانه دارند. این روحیه ی نیک و دشمن ستیزی باعث تقویت برادری و ایثار می شود و هر یک
سه شنبه 1389/6/30
موضوع این داستان که درحاشیه ی جنگ قرار داد و با زاویه ی دید دانای کل محدود روایت میشود این داستان به ماهیت و تفکر افراد متظاهر و ریاکاری اشاره می کند که هیچ گاه علاقه ای به انقلاب و مردم ندارند و حتی شهادت جوانان این مرز و بوم هم نمی تواند موجب تحولی در آن ها شود. آنان سعی می کنند با سوء استفاده از نام شهیدان به سیاهکاری و دغلکاری خود ادامه دهند. حرص مال اندوزی و تجارت سود آور تمام هم و غم آنان درزندگی است .« نثر "موش" تمام ویژگی های یک نثر داستان کوتاه خوب دارا می باشد و هیچ گونه ایراد و اشکالی ندارد.»خلاصه ی داستانبازاری –تاجر- متظاهر و ریاکاری که مطلقاً علاقه ای به انقلاب
سه شنبه 1389/6/30
در این داستان که محور داستان، جنگ-خصوصاً جنگ شهر ها و بازتاب آن- است نویسنده به زنان و مردانی اشاره می کند که دنیادوست ، خودخواه وضد انقلاب می باشند. آن ها اعتقادی به دفاع، جنگ، انقلاب و مذهب ندارند و زندگی را بیش از اندازه دوست دارند، و راضی به مردن زیر بمب های دشمن می باشند، زیرا مرگ را نابودی همه چیز می دانند، و از این که زود بمیرند نگرانند و غصه دار.اما برخلاف تفکر این زن و مرد نویسنده به دختر بچه ای هشت –نه ساله اشاره می کند که دلش میخواهدمذهبی و انقلابی باشدزاویه ی دید داستان ، تک گویی درونی است همراه با چند مورد تداعی معانی. خلاصه داستاندختر بچه ی هشت-نه ساله ای به نام محدثه که در
سه شنبه 1389/6/30
درون مایه ی داستان«آن سوی مه»، جنگ، ایثار، از خود گذشتگی رزمندگان و مشکلات و مصایبی است که در رویارویی با جنگ پیش می آید. رزمندگانی که در طول دفاع مقدس، جان برکف بر دشمن تاختند و صادقانه، در این راه، از جان و مال خود گذشتند. آنان حتی درپشت جبهه نیز درگیر مصایب و ناملایمات جنگ هستند. درون مایه ی « بمباران» نیز جنگ است. جنگی که به توصیف حال و هوای شهرهای جنگ زده و آشفتگی ها و گرفتاری هایی می پردازد که در نتیجه ی هجوم حملات هوایی دشمن دامنگیر مردم شده است و به ترسیم رنج ها و وحشت های مردم عادی در قبال جنگ شهر ها می پردازد و از طرفی هم به افکار و عقاید افراد ضد انقلاب و خود
سه شنبه 1389/6/30
راوی دراین داستان رزمنده ای است که برای شناسایی وارد شهر جنگی خرمشهر می شود . درآن جا به وصف سربازان عراقی و بیان رفتار آنان با خانه های مردم این شهر می پردازد. او وارد سینمای مهتاب می شود و درآن جا به یاد خاطرات دوران نوجوانی اش با دختری به نام فردوس می افتد که به اتفاق هم به سینما می آمدند و او عاشقانه فردوس را دوست داشته است و حالا با دیدن سینمای ویران، یاد فردوس در خاطرش زنده می شود و احساس می کند سینما هنوز بوی عطر سال های بودن با فردوس را می دهد.نویسنده، این داستان را با زاویه ی دید سوم شخص مفرد ازدیدگاه شخصیت اصلی –رزمنده –نوشته است.خلاصه داستانداستان ماجرای رزمنده ای است که
سه شنبه 1389/6/30
این داستان روایت دیده بانی است که دریک دیدگاه، سربازان عراقی را با دوربین زیر نظر دارد. او درشاهد هجوم سربازان مسلح درآن سوی جزیره به سوی نی زارها می باشد و درحالی که حرکت آن ها را بادوربین کنترل می کند، متوجه می شود که دو نفر از غواصان خودی درمحاصره ی آنان قرار گرفته و برای نجات خود مبارزه و تلاش می کنند.داستان از زاویه ی دید اول شخص مفرد- دیده بان- به دغدغه های روحی و تلاش غواصانی که درمحاصره دشمن قرار گرفته اند، می پردازد.خلاصه ی داستانماجرای داستان به این قرار است که نویسنده ای براساس اطلاعات و تجربیاتی که یک دیده بان از جنگ دراختیار دارد، می خواهد براساس آن، درمورد مأموریت دو غواص- که درآ
سه شنبه 1389/6/30
X