مهدوی بالای کانال چشمش می افتد به سنگر کمین دشمن. با احتیاط از کانال بالا می رود. کنار سنگر کمین، جسد درجه دار عراقی را می بیند! نزدیک می شود . روی چشم جسد عینک قشنگی می بیند. دست که می برد عینک را بردارد، جسد تکان می خورد...طهماسبی و چند نفری که مین های ضد تانک حمل می کردند، خودشان به عالیکار می رسانند.- حاجی با اینا چیکار کنیم؟- مگه ندادید به بچه های تخریب؟!- خبری از بچه های تخریب نیس!- خبری نیس!- تو این مدت کسی از بچه های تخریب رو ندیدیم.عالیکار می گوید:« خودتون یه کاریش کنید!»- حاجی چاشنی ندارن!- چاشنی نداره! بگو سنگ دست تونه!- با سنگ فرقی ندارن، به درد نمی خورن!- بریزیم شون زم
دسته ها :
سه شنبه 1389/6/30
سنگری که ما در آن گیر افتاده ایم درست پشت داده به دژ اول دشمن که سه روز است سقوط کرده. از ساکنانش که سحرگاه حمله غافلگیرشان کرده ایم اثری نمانده است، اما سنگرشان همچنان است که بود. وما دراین سه روز، تک های دشمن را شمرده ایم که از ده گذشته است و حالا نگران وعدۀ ظهر امروزمان هستیم. دژی که ما را در سینه اش پناه داده خاکریز بلند سه متری ای است که چند بار دست به دست شده و هربارپس از ویرانی، از نو بر خرابه ای جان پناه های گذشته بالا آمده است. از هر روز وشبی نشانی دارد. پیروزی و شکست. خاک بر خاکستر. خاکستر بر خاک. بلدوزرها هربار دل و رودۀ زمین را بالا آورده اند وجان پناهی را با کسانی که درآن جان داده
دسته ها :
سه شنبه 1389/6/30
      از خصوصیات آقای رجایی این بود که وقتی پارچ آب دستش بود و می خواست برای کسی آب بریزد لیوان را تا نصفه می ریخت یک روز از او پرسیدم عموجان چرا لیوان را نصفه آب می کنی ؟ گفت دو حالت را دارد یا سیر می شوی و ته لیوانت آب نمی ماند که اسراف بشود و یا اینکه اگر تشنه ماندی مجدداً نصف دیگر می خواهی که اظهار می کنی و دوباره برایت می ریزم ! *در دوران نخست وزیری آقای رجایی یک روز صبح زود که از کوچه ای که منزلشان در آن قرار دارد رد می شدم دیدم منتظر ماشینی است که بیاید و او را ببرد و از فرصت استفاده کرده و جلوی منزلش را آب و جارو می کند . بعد از سلام و احوالپرسی دیدم که ایشان حتی جلو
دسته ها :
دوشنبه 1389/6/29
سال هاست که هر شب خواب می بنیم . خواب آب می بینم . خواب آبی که از استخر خانه جاجرود می آید بالا. مادر و اسماعیل و آیدا را آن قدر می آورد بالا که از پنجره آشپزخانه طبقه سوم پرت می شود توی باغ کنار حوض آب می افتند روی برگ های زد . من روی پشت بام ایستاده ام و جیغ می کشم . فرهاد و بنفشه روی بالکن آتش درست می کنند . پژمان و سحر قلیان می کشند . ابی و هادی و لیلا ورق بازی می کنند . خواب می بینم آب می آید بالا و آیدا و آیدین توی سلول جیغ می کشند . مورچه های آرژانتینی روی آب شناورند . مورچه ها روی برگ های زد پاییز باغ جاجرود ، روی آب شناورند . آب می آید بالا . همه ی سنگر را پر می کند . اسماعیل با کلاه
دسته ها :
شنبه 1389/6/27
کارگردان: جمال شورجهنویسنده‌ی فیلمنامه: حمید خیرالدین، جمال شورجه تهیه‌کننده: مؤسسه‌ی امور سینمایی و تلویزیونی معاونت فرهنگی-‌ هنری بنیاد جانبازان سال ساخت: 1372مدیر فیلمبرداری: محمد درمنشتدوین: روح‌الله امامیآهنگساز: محمدرضا علیقلیچهره‌ پرداز: مصطفی کامیابمدیر تولید: حبیب‌الله کاسه‌ساز طراح صحنه: مجید میرفخراییجلوه‌های ویژه: محمدرضا شرف‌الدین صدابردار: بهروز شهامترنگی. 35 میلی‌متری. 100 دقیقه بازیگران: جهانبخش سلطانی، جعفر دهقان، حسین عباسی، سیدجواد هاشمی خلاصه‌ی طرح داستان فیلم:       حاج احمد که به تازگ
دسته ها :
پنج شنبه 1389/6/25
کارگردان: عزیزالله حمیدنژادتهیه‌کننده: مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی فیلمنامه: عزیزالله حمیدنژاد مدیران فیلمبرداری: مهدی شکیبا، فرهاد صبا تدوین: یاور تورنگموسیقی متن: سید محمد میرزمانیطراح صحنه: جمشید گشتاسبیچهره‌پردازان: محسن ملکی، محمد قمیصدابرداران: احمد عسگری، محمدرضا دلپاکصداگذار: مهدی دژبدیجلوه‌های ویژه: محمدرضا شرف‌الدینجانشین مدیر تولید: غفار رضائیبازیگران: مهدی قلی‌پور، محمد کمالی، ناصر ندافیان، مهدی فقیه، مجتبی فیاض، رضا زیتونی، محمد سینا، مرتضی فیروزی35 میلی‌متری، رنگی، 100 دقیقه همدم و مونس جوان جانبازی که در میان کوه‌های دشتستان به چوپانی رو
دسته ها :
چهارشنبه 1389/6/24
پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی بر اساس آموزه های اصیل دینی علاوه بر اینکه پارادایم حاکم بر مقولات دولت ملت و ساختار حکومت را به چالش کشید ، با تبدیل شدن به یک هژمونی منطقه‏ی با شعار وحدت جهان اسلام و درهم نوردیدن مرزهی جغرافیایی کشورهی مسلمان ، استراتژى‏هی امنیتی و منافع منطقه‏ی آمریکا را با شکست روبرو ساخت. آمریکا که تمام تلاش خود را در حمایت از رژیم شاه و جلوگیری از پیروزی انقلاب به کار بسته بود، با پیروزی انقلاب اسلامی سفارت خود را به عنوان پایگاهی بری طراحی و اجری توطئه علیه انقلاب تبدیل نمود، تا بتواند آن بخش از اقداماتش را که می‏توانست در پوشش دیپلماتیک بری
دسته ها :
سه شنبه 1389/6/23
تو اوج درگیری با دشمن در ارتفاعات قلاویزان، جایی که تا سه مرحله عراقی‌ها را عقب زده بودیم، در اوج گرما، با انفجار خمپاره‌ها و شلیک گلوله‌ها، دوربین به دست راه افتادم تا روحیه‌بخش دل پاک بچه‌ها باشم. به سنگری رسیدم بدون سقف، در حالی‌ که بچه‌ها به شدّت مشغول نبرد بودند. در این ‌میان، یکی از این دسته‌های گل، من را دید و گفت: - برادر، یک عکس از من می‌گیری؟ - عزیزم، رو راست، زیاد فیلم برام باقی نمونده، ناراحت نشیا، عکس یادگاری نمی‌گیرم. - خوب اگر من بهت بگم تا چند لحظه دیگه تو این دنیا نیستم، ازم عکس می‌گیری؟ - برادرم، این حرف‌ها چیه،
دسته ها :
دوشنبه 1389/6/22
سال 1339 ه ش  در مراغه متولد شد . در دبستان مشغول تحصیل بود که پدرش درگذشت . پس از پایان دورة ابتدایی ، مقطع راهنمایی را در مدرسه خواجه نصیر به اتمام رساند و مقطع متوسطه را در دبیرستان امام خمینی فعلی پشت سر گذاشت . به گفته برادرش ، دیپلم را با معدل عالی اخذ کرد . اسماعیل در دوران تحصیل ، برای تقویت اعتقادات مذهبی خود در ایام محرم ، سیزده روز به مدرسه نمی رفت و در مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام شرکت می کرد . به غیر از این در زمانی که برادرش - ابراهیم - مسئول کتابخانـه مسجد حاج حسن بود ، با وجود کمی سن ، به همراه برادر در نماز جماعت و کارهای جمعی کتابخانه شرکت می کرد .با آغاز انقلاب ا
دسته ها :
سه شنبه 1389/6/16
X