موضوع این داستان که درحاشیه ی جنگ قرار داد و با زاویه ی دید دانای کل محدود روایت میشود این داستان به ماهیت و تفکر افراد متظاهر و ریاکاری اشاره می کند که هیچ گاه علاقه ای به انقلاب و مردم ندارند و حتی شهادت جوانان این مرز و بوم هم نمی تواند موجب تحولی در آن ها شود. آنان سعی می کنند با سوء استفاده از نام شهیدان به سیاهکاری و دغلکاری خود ادامه دهند. حرص مال اندوزی و تجارت سود آور تمام هم و غم آنان درزندگی است .
« نثر "موش" تمام ویژگی های یک نثر داستان کوتاه خوب دارا می باشد و هیچ گونه ایراد و اشکالی ندارد.»

خلاصه ی داستان
بازاری –تاجر- متظاهر و ریاکاری که مطلقاً علاقه ای به انقلاب و مردم ندارد، دارد به طرف مغازه اش می رود. بین راه، مراسم ختم شهیدی را می بیند. یکی از آگهی های مربوط به شهادت او را می گیرد. وقتی به مغازه می رسد، آن را روی قسمتی از دیوار که دود زده است می چسباند و تلفنی، مشغول انجام معامله ای می شود.
منبع:
رهگذر/رضا/نیم نگاهی به هشت سال قصه جنگ/ص141و142


سه شنبه 1389/6/30
X