شخصیت های مجموعه ی «آن سوی مه» ساختگی و کلیشه ای نیستند. اشخاص داستان اعم از رزمندگان، شهدا، مردان، زنان، خانواده ی شهدا، افراد ریاکار، سودجو، فرصت طلب، مخالفان انقلاب و عقاید دینی ، معترضان جنگ و دفاع مقدس و معتادان، همان آدم هایی هستند که خواننده در زندگی خود به صورت واقعی و عینی آن ها می بیند.
شخصیت های مثبت او در داستان های « آن سوی مه»، «بمباران»،« پدربزرگ خوب من» و «موش» به نوعی در مبارزه با دشمن حضور داشته و یا گرایش به انجام اعمال انسانی و خیر خواهانه دارند. این روحیه ی نیک و دشمن ستیزی باعث تقویت برادری و ایثار می شود و هر یک به نوعی در راه اهداف و آرمان دینی و معنوی خود تلاش و مبارزه می کنند؛ بعضی به شهادت می رسند، مانند محمد در«آن سوی مه» عمورضا در « بابابزرگ خوب من» وپسر حاجی مرتضوی در « موش» و بعضی دیگر مجروح می شوند مثل علی در « آن سوی مه» و بعضی در جبهه با دشمن مبارزه و مقاومت می کنند، مانند حاجی مرتضوی در «موش» و بعضی اعضای یک خانواده همگی در اثر بمباران ناجوانمردانه ی دشمن به شهادت می رسند، مانند خانواده ی علی در« آن سوی مه» و مرضیه در « بمباران»
شخصیت های مثبت به مسایل دینی و مذهبی عقیده دارندو می خواهند در راه آن ها مبارزه کننده و به شهادت برسند. کودکان داستان های عابدی با صفا و مهربانند و علاقه مند به دین، انقلاب و امام می باشند ، مانند محدثه در «بمباران» و علی و مریم در « بابابزرگ خوب من» بعضی هم دراثر حملات هوایی دشمن به شهادت می رسند، مانند عطیه در« آن سوی مه» و مرضیه در «بمباران».
دیگر شخصیت های مثبت داستان های عابدی همه درراستای دین، انقلاب، امام و مردم می باشند و با آن ها همراه و همگام هستند. عمو عبدالله و زنش در «آن سوی مه» با وجود این که پسرشان شهید شده است اما صبور، بردبار و باایمان هستند و احساس نارضایتی نمی کنند، بلکه شهادت را رحمتی از طرف خدا می دانند.
دایی جواد و زنش زهرا در « بمباران» نیز اشخاصی مذهبی و انقلابی می باشند. آن ها از مناطق جنگی دیدن می کنند به زیارت شهدا می روند. نماز می خوانند و کودکان را نیز به نماز خواندن تشویق می کنند و سخاوتمند و مهربان اند.
بابابزرگ در « بابابزرگ خوب من» شخصیت مثبت دیگری است که با گذشت، مهربان و خیرخواه است.در برابر اشخاص مثبت اشخاص منفی قرار می گیرند. مهدی و زنش محبوبه در« بمباران» شخصیت های منفی اند. آن ها افرادی هستند ضد انقلاب و مردم، دنیادوست، ضد جنگ و دفاع مقدس و غیرمذهبی، که فقط برای پول و دنیاطلبی تلاس می کنند. علاوه بر این، نقاط ضعف ومنفی شان دراین است که جنگ و دفاع در برابر دشمن را محکوم می نمایند و رزمندگان و مردم انقلابی را دیوانه قلمداد می کنند. و بیش از اندازه به زندگی و خوشی های آن دلبسته اند و ترس شدیدی از مرگ و مردن دارند. برای این که از بمباران های دشمن در امان بمانند به سفر می روند، اما در اثر تصادف برای همیشه به سفر ابدی می روند و کشته می شوند.
احمد در « بابابزرگ خوب من» شخصیت منفی دیگری است که معتاد شده است. بسیار بددهن و کج خلق است. از کار اداری اخراج می شود و برای تأمین مخارج مواد مخدر، اسباب و اثاث خانه اش را می فروشد. رفتار او آن قدرها ناپسند و زشت است که زن خود را معتاد می کند تا به اصطلاح پایش را گیر بدهد و دیگر به او سرکوفت نزند که قهر کند و به خانه ی پدرش-پدراحمد- رود. اما او هم سرانجام در رابطه با مواد مخدر اعدام می شود.
آقارجب در «موش» یک شخصیت منفی است. او نسبت به انقلاب، جنگ، شهدا و مردم بی تفاوت است، اما ظاهری ریاکارانه و متظاهر دارد وسعی می کند با سوء استفاده از وجود شهدا عوام فریبی کند. از طرف دیگر به احتکار و سودجویی خود در جامعه ادامه می دهد و تنها به فکر خود است، که کالا و جنس بیشتری بفروشد و پول زیادتری به جیب بزند. او منافع شخصی اش را بر منافع ملی ترجیح می دهد و علاقه ای به انقلاب، مردم و دین ندارد.
به طور کلی اشخاص و آدم های داستان های عابدی زیاد می باشند و مثل جامعه ی پیرامون او، پر از افراد گوناگونی است که روابط شان مبتنی بر رفتارها و کنش های متفاوت و متقابل است. بیشتر داستان هایش بیش از دو و حتی ده شخصیت دارند که شخصیت دارند که شخصیت اصلی و فرعی همه به نوعی در جریان داستان و کنش های آن دخالت می کنند.
داستان «موش» عابدی دو شخصیت دارد: آقا رجب و علی آقا.
«آن سوی مه» دارای سه شخصیت زنده و تأثیر گذار: علی، عموعبدالله وزن عمو است. اما اگر شخصیت هایی را که هم شهید شده اند و درداستان نامی از آن ها برده می شوند درنظر بگیریم بیش از این ها می شود.
«بمباران» داستانی است که یازده شخصیت دارد. همه سخن می گویند و عملی از آن ها سر می زند و نقشی در داستان دارند. این داستان، از داستان های شلوغ و پرجمعیت مورد بحث مجموعه ی«آن سوی مه» است.به طور کلی «گفت و گو»،«رفتار»،«قیافه» و «توصیفات» اشخاص داستان تا اندازه ای «متناسب و سازگار با شخصیت » آن هاست.
عابدی گر چه در شخصیت پردازی اشخاص داستان تا اندازه ای موفق عمل می کند ولی در بعضی جاها اشکال وایراداتی به کار او وارد است که برای نمونه به نقد ها و نظراتی که دو تن از منتقدان ادبیات داستانی معاصر داستانی معاصر پیرامون داستان های این نویسنده نوشته اند اشاره می شود.
رضا رهگذر، منتقد و نویسنده ی معاصر، در بررسی داستان «بمباران» می گوید:
«شخصیت پردازی دخترک-محدثه- دارای نوسان می باشد، که گاه تا حد بچه ی پنج شش ساله کوچک می شود. دیگر این که دخالت زمینه سازی نشده ی نویسنده، به نفع دادن بار ارزشی هر چه بیشتر به داستان، باعث مبالغه هایی توی ذوق زن در بعضی موارد، خاصه درپرداخت شخصیت دخترک شده است؛به طوری که به این لحاظ، می توان گفت دخترک، فاقد سخصیتی طبیعی و واقعی است. در نتیجه، مقبول دل وذهن خواننده واقع نمی شود.
نکته ی دیگر این که دختری با این سن و سال، بعد از آن همه مدت، هنوز نفهمیده باشد که پدر و مادرش در اثر تصادف کشته شده اند؟»
کامران پارسی نژاد درنقدی که بر «آن سوی مه» می نویسد، می گوید:
«در پایان داستان نیز، ایرادی بر نویسنده و اثر او وارد است. نویسنده قصد دارد ما را همچون علی، به ناگاه با صحنه ی مزار مادر علی مواجه کند. اوقصد دارد، ضربه نگهانی باشد؛ اما متأسفانه برای رسیدن به این هدف، بر پیکره ی داستان خود ضربه زده و با دست خود، بخش پایانی داستان را کمی دچار تزلزل کرده است. برای بهتر روشن شدن مطلب، باید بگویم که علی در ابتدا که وارد قبرستان می شود،به سراغ مزار پدر می رود. روی قبر نوشته شده است: ولی الله برزویی، اگر نویسنده نام مادر علی را با فامیل خودش قید می کرد، احتمال داشت که خواننده درهمان لحظه متوجه نمی شد و بعد از کمی تفکر، می فهمید که این شخص، همان مادر علی است.به همین دلیل، نام پدر علی را می آورد تا درست لحظه ای که خواننده همچون علی با قبر مادر علی مواجه می شود، ناگهان شوکه شود.در این جا، نویسنده، اشتباهی عمدی نیز مرتکب شده است. به همین دلیل، با اطلاع از اشتباه خود، حاضر به نوشتن نام پدرعلی در نام مادرعلی می شود تا خواننده بلافاصله بفهمد که این مادرعلی است؛ در صورتی که چنین چیزی غیرممکن است. هر فرد با نام فامیل خود، در قبر گذاشته می شود و سنگ قبرهم به نام او است.»
منبع:
عابدی/داریوش/مجموعه داستان«آن سوی مه»/ص37و38