تعداد بازدید : 772168
تعداد نوشته ها : 1470
تعداد نظرات : 17
این داستان روایت دیده بانی است که دریک دیدگاه، سربازان عراقی را با دوربین زیر نظر دارد. او درشاهد هجوم سربازان مسلح درآن سوی جزیره به سوی نی زارها می باشد و درحالی که حرکت آن ها را بادوربین کنترل می کند، متوجه می شود که دو نفر از غواصان خودی درمحاصره ی آنان قرار گرفته و برای نجات خود مبارزه و تلاش می کنند.داستان از زاویه ی دید اول شخص مفرد- دیده بان- به دغدغه های روحی و تلاش غواصانی که درمحاصره دشمن قرار گرفته اند، می پردازد.خلاصه ی داستانماجرای داستان به این قرار است که نویسنده ای براساس اطلاعات و تجربیاتی که یک دیده بان از جنگ دراختیار دارد، می خواهد براساس آن، درمورد مأموریت دو غواص- که درآ
این نوشته، راوی داستان زنی است که حدود پنج سال با شوهرش زندگی مشترک دارد، اما نمی داند که شوهرش مجروح جنگی است، تا این که شوهرش احساس ناراحتی می کند و دربیمارستان بستری می شود. دکتر معالج به زن می گوید که ترکشی در ناحیه ی سر شوهرش قرار دارد که به طرف مغزش درحرکت است و این امر توسط شوهر از زن پنهان نگه داشته شده است.این داستان نیز به شیوه ی سوم شخص مفرد پرداخت شده است.خلاصه ی داستانآداب سفر، توصیف وضعیت زنی است که حدود پنج سال با شوهرش- سعید- زندگی مشترک دارد. اما دراین مدت از مسأله ی مجروحیت شوهرش بی خبر است، تا این که شوهرش در بیمارستان بستری می شود و در وضعیت بدی قرار می گیرد. پزشک معالج به
مردان درمجموعه ی داستان « طعم باروت» اکثریت افراد داستان ها را تشکیل می دهند و در تمام صحنه های داستان ها حضوری چشمگیر و فعال دارند. این مردان بیشتر رزمندگانی می باشند که درجبهه و جنگ حضور دارند و گاه در زمان حال به تداعی خاطرات خود پیرامون جبهه و جنگ می پردازند. آن ها همه اهل رزم، شهامت، صداقت، شجاعت و عشق ورزیدن به یکدیگر می باشند. بعضی از این مردان رزمنده، پس از گذشت سال ها، به رغم حضور درجبهه، هنوز دل درگرو عشق دوران کودکی و نوجوانی خود دارند و بعضی نیز از جنبه ی آسمانی و غیبی برخوردارند. مردانی که قیصری از آن ها سخن می گوید درفضای خوفناک مناطق عملیاتی با سخت ترین مشکلات جنگ دس
درون مایه ی داستان های مجموعه ی « طعم باروت» همچون سایر داستان های جنگ، بیانگر روحیه ی عشق، ایمان ، فداکاری، رشادت، جانبازی و شهادت انسان های متدین و متعهدی است که برای دفاع از آرمان های دینی و سرزمین خود حاضر به فداکاری و شهادت طلبی اند.درون مایه ی این داستان ها به لحاظ مطرح کردن اشغال شهرهای ما توسط دشمن، مبتنی بردفاع مردم از میهن خود و به تصویرکشیدن چهره ای ویرانگر ازجنگ است. از آن جا که داستان های این مجموعه بعد ازجنگ نوشته شده اند، نویسنده درکنار مسایل جبهه و جنگ،به بیان بعضی مسایل شخصی و خانوادگی و دغدغه های روحی و اجتماعی افراد درگیر جنگ می پردازد. داستان هایی چون « دی
غلامی به شخصیت ها با دید انسانی و احترام آمیز نگاه می کند. شجاعت و فداکاری را در افراد می ستاید. افراد مثبت او بیشتر شوخ طبع، اهل مزاح، متواضع و از رشادتی شگفت انگیز برخوردارند. این افراد پای بند به آداب دینی،اخلاقی و انسانی هستند و از آن جا که شخصیت های او نظامی می باشند، از مسؤولین و فرماندهان خود حرف شنوی دارند و اطاعت پذیر هستند. آن ها در مقابل زورگویی دشمن بعثی عراق می ایستند، اگرچه این ایستادگی باعث شهادت آن ها شود تا جایی که توان و قدرت داشته باشند درمقابل دشمن مقاوم و پابرجا می مانند.شخصیت های غلامی درمجموعه ی «همه ی زندگی» عمدتاً شخصیت های معمولی، واقعی، طبیعی و باورپذیرند
قیصری در مجموعه ی داستان های «طعم باروت» با دو شیوه ی مستقیم و غیرمستقیم به معرفی شخصیت ها می پردازد؛گرچه اغلب شخصیت ها به صورت مستقیم معرفی می شوند. او توصیف را متناسب با شرایط ، حالات، روحیات و محیطی که شخصیت ها درآن قرار دارند بیان می کند. ازآن جا که داستان ها ریشه درواقعیت های جنگ و دفاع مقدس دارند، بنابراین شخصیت هایشان برای ما وجودی طبیعی، عینی و ملموس دارند و قیصری با دیدن واقعیت های جنگ- به آن صورت که هستند- آن ها را در داستان هایش بازگو می کند.1-گفت وگویکی از ویژگی های خوب و مهم داستان های مجموعه ی « طعم باروت» کاربرد درست و به جای گفت وگوهاست. تنوع گفت و گوها،
روایت پستچی نامه رسانی است که نامه های رزمندگان رابه منطقه جنگی می رساند و هنگامی که گیرنده ی نامه ها مجروح، اسیر، شهید و یا مفقود الاثر می شود، نامه های آنان با عبارت « برگشت، گیرنده شناخته نشد» به خانواده شان پس فرستاده می شود.نظرگاه و روایت داستان، اول شخص مفرد است که نوعی حدیث نفس به شمار می رود، چرا که راوی واگویه ی درونی می کند و به بیان رنج و اندوه جانکاه خود نسبت به نیافتن گیرندگان نامه ها درمنطقه ی جنگی می پردازد و ازطرفی انتظار تلخ و مرگبار و خرد کننده ی خانواده های رزمندگان را به تصویر می کشد که چشم به راه برگشت نامه های عزیزان خود از جبهه های جنگ می باشند.خلاصه داستاندر
این داستان به ماجرای رزمنده ای می پردازد که خبرشهادت رزمنده ای دیگر- به نام الیاس- را به خانواده اش می دهد. او چگونگی شهادت الیاس و دفن شدنش توسط یک پیرمرد مزرعه دار را برای پدر الیاس تعریف می کند.داستان « ماندگاری» به شیوه ی اول شخص مفرد نوشته شده است.خلاصه ی داستانماجرای شهادت رزمنده ای به نام الیاس که در رزم شبانه، هنگامی که به آب رودخانه ی کرخه می زنند، به اتفاق چند رزمنده ی دیگر غرق می شود. جنازه ی سه نفر پیدا می شود ولی جنازه ی الیاس پیدا نمی شود، تا این که پس ازمدتی، پیرمرد مزرعه داری که درمنطقه ی جنگی ماندگار شده است جنازه ی الیاس را پیدا می کند و در انباری خانه اش او را دف
خلاصه: «شر فی الواقع زائری است. رهنوردی است که به دنبال سرنوشت می گردد و در این سفر دراز عمر می بایست با اداب زیارت اشنایی کاملی داشته می باشد» (ص78).برای پرفسور هادی بشارت ، هیچ چیز مهمتر از مطالعه وتحقیق در مورد تاریخ و زبان های باستانی نیست. تنها دلخوشی بشارتی که اینک اجباراً بازنشسته شده است، تربیت و پرورش دانشجوی خصوصی خود یعنی مهرداد رازی است. اما ناگهان خبر می رسد، مهرداد به سبب عشقش به تاریخ و برای مطالعه تمدن بین النهرین و دیدن خرابه هاب بابل به جبهه رفته،شهید شده است. پرفسور بشارت تحت تأثیر این خبر، بیشتر از گذشته به خود و اتاق مطالعه اش پناه می برد، او سعی می کند که با ی
خلاصه : فرخ فرهمند، پس از گذراندن دورۀ دانشکدۀ پزشکی، به آسایشگاه جذامیان باباباغی در بیست کیلومتر تبریز می رود.در آنجا با جزامیان ، راهبه های فداکار مسیحی، بسیجی های فداکار و بمباران تبریز آشنا شده ، طی رابطۀ نامشروعش با کریستیان، راهبۀ مسیحی، آبروی وی را می برد ولی راهبۀ مسیحی او را لو نمی دهد و فرخ به ایتالیا، کشور راهبۀ مسیحی می رود. در این میان، چندین شخصیت دیگر وارد داستان می شوند،شخصیت هایی که در مورد جنگ ایران و عراق بحث می کنند.عارف،یکی از ساکنان آسایشگاه که برای کمک به مجروحان جنگی به تبریز رفته، تا آستانۀ دیدار فرزندش شهاب که در جبهه مجروح شده پیش می رود اما وی را نمی شناسد. روز دیگ
خلاصه: عبدل، نوجوانی است که یک پایش را در جریان گلوله باران دشمن از دست داده است و خاطرات گذشته خود را به یاد می آورد. در جریان گلوله باران، پدرش به شهادت رسیده است. پس از مدتی آوارگی، بالاخره به تهران می رود. برادرش نیز که ابتدابا گروهکهاست، طرفدار جمهوری اسلامی شده و به جبهه می رود. عبدل نیز در تهران شاهد ازدواج ناموفق خواهرش با جوانکی به نام فرامرز است. عبدل کم کم به سیاست روی آروده، در جریان مبارزات سیاسی به روند مخالفت با رئیس جمهور وقت می پیوندد.بالاخره تحت تأثیر آزادی خرمشهر و شهادت اکبر، برادرش، دبیرستان را رها کرده و روانه جبهه می شود، در حالی که شعر در وجودش می جوشد.ساختار سرود اروند