روایت پستچی نامه رسانی است که نامه های رزمندگان رابه منطقه جنگی می رساند و هنگامی که گیرنده ی نامه ها مجروح، اسیر، شهید و یا مفقود الاثر می شود، نامه های آنان با عبارت « برگشت، گیرنده شناخته نشد» به خانواده شان پس فرستاده می شود.
نظرگاه و روایت داستان، اول شخص مفرد است که نوعی حدیث نفس به شمار می رود، چرا که راوی واگویه ی درونی می کند و به بیان رنج و اندوه جانکاه خود نسبت به نیافتن گیرندگان نامه ها درمنطقه ی جنگی می پردازد و ازطرفی انتظار تلخ و مرگبار و خرد کننده ی خانواده های رزمندگان را به تصویر می کشد که چشم به راه برگشت نامه های عزیزان خود از جبهه های جنگ می باشند.
خلاصه داستان
دراین داستان، یک رزمنده پستچی که روای داستان است مشغول حمل کیسه ی نامه های خانواده و بستگان رزمندگان به محل استقرار آنان درخطوط جبهه است. لحظه ی روایت داستان، لحظه ای است که او سوار بر خودرو و کیسه دردست، چند دقیقه ای درجاده گیر کرده است. علت گیرکردنش هم این است که جلوتر تانکر آب چپ کرده و راننده اش دراین حادثه کشته شده است. دغدغه ی روحی و ذهنی راوی برگشت دادن نامه هایی است که گیرندگانشان به علل مختلفی چون: « مجروح، اسیر، شهید یامفقود الاثر» پیدا نشده اند. به همین خاطر بر لحن راوی، اندوهی تلخ و خاص حکمفرماست. اندوهی برآمده از ادراک رنج و رنجش خاطر کسانی که آن سوتر با هزاران امید و آرزو برای عزیزانشان نامه ای از سر عشق و سوز دل نوشته اند، اما پس از مدتی نامه شان به نزد خودشان باز می گردد و آن ها را درابهام و تردید و یاس و اضطراب شکننده و ویرانگری باقی می گذارد.
راوی داستان هرچند که مأمور و معذور است، اما از این که روی نامه ای بنویسد « برگشت، گیرنده شناخته نشد» رنج می برد و دچار عذاب وجدان می شود. به همین سبب هم آن چه که برایش دراین حادثه اهمیت بیشتری دارد، یافتن نام راننده ی کشته شده ی تانکر آب است. او می خواهد بداند آیا نامه ای هم خطاب به وی درکیسه اش هست یا خیر. دراین داستان، راوی عمیقاً حالت انتظار کسانی را که روزها و ماه ها گاه بیهوده برگشت نامه ای را از رزمندگان انتظار می کشند، درک می کند و عمق درد و رنج، وجودشان را درمی یابد.
با توجه به ذغدغه ی اصلی راوی، که تنها دل مشغولی اش یافتن نام راننده ای است که درآن حادثه کشته شده است، درمی یابیم که دراین فضای داستانی، نام برای راوی اهمیت بیشتر و اساسی تری از حضور عینی و ملموس افراد دارد، زیرا که نام، نماد و رمز «بودن» و پیام آور و مبشر« هستی» برای منتظرانی است که در دیار دوردست، همواره در انتظار آگاه شدن از این « بودن» و « هستن» به سر می برند.
درپایان داستان هم هنگامی که راوی درمی یابد که نام راننده ی مقتول درکیسه ی نامه های او نیست، ماجرا برایش خاتمه و پایان نمی گیرد، بلکه همچنان بحران ورنج روحی اش تداوم دارد، چرا که از آن پس، هرلحظه ممکن است برای آن فرد و به نام او، نامه ای به دست راوی برسد. پس او باید به خاطر داشته باشد که آن مرد چه نام دارد تا بتواند روی نامه اش بنویسد: « برگشت، گیرنده شناخته نشد».
منبع:
غلامی/احمد/مجموعه داستان «همه زندگی»/ص 90و91


سه شنبه 1389/6/30
X