به باغ چشم خود مهمانمان کن
نظر بر خاطر ویرانمان کن
زمین مرده در خشم کویریم
بهار از رحمت بارانمان کن
محبت را به جمع دوستی ها
چراغ باور ایوانمان کن
بخوان از جاده های سرخ خورشید
رها در آسمانها جانمان کن
به هنگام هجوم پیل تازان
طیور صبح با یارانمان کن
پر از زخم است دل از دست گردون
به عطر کوثرت درمانمان کن
رسیدن تا بر خورشید سخت است
تو این سختی بیا آسانمان کن