برای سر در در گم و ناکام گذاشتن دشمن از درک پیام هایی که با بی سیم رد و بدل می شد ، چه ها از زبان هایی که خود ابداع کرده بودند استفاده می کردند ،  مثلا نیروهای یزدی ، خصوصا بی سیم چی ها زبانی قرار دادی داشتند که در ابتدای هر کلمه ، حرف اول را حذف می کردند و به جای آن حرف "س" را به کار به کار می بردند و در آخر آن کلمه نیز پسوند مدی را اضافه می کردند .به این زبان "سه گم مدی "می گفتند .در عملیات کربلای 5 و بیت المقدس که رمز بی سیم لو رفته بود و بچه ها محاصره شده بودند ، بعضی ها توانستند پیام را منتقل کنند و نجات یابند .در کردستان نیز بچه ها ربان خاصی ابداع کرده بودند به این صورت که به اول ه
پنج شنبه 1389/6/25
این موشکها با تمام قابلیتهایی که دارند ،آسیب پذیر هم هستند.خاطره ی زیر که از یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس نقل شده در عین جذابیت نمایانگر نبوغ ایرانی نیز است؛پدیده ای که با پیدایش تانک هایی با بدنه ای ضخیم و مجهز به زره های واکنش گر انفجاری و به کارگیری آنها در نبرد  های زمینی ، موشک های ضد زره با سر جنگی های دومرحله ای پا به عرصه نبرد گذاشتند.موشک های ضد تانک هدایت شونده اصلی ترین سلاح پیاده نظام ارتش ها برای مقابله با تانکها و ادوات زرهی است. این سلاح ها ،کوچک ، سبک ، ساده ولی بسیار کارآمد هستند. از دهه 70 میلادی دهها نمونه این موشک ها با سیستم هدایت های مختلف برای ارتش ها بزرگ دنیا
پنج شنبه 1389/6/25
در یکی از محور ها ، نیروهای تخریب قصد داشتند جاده تدارکاتی دشمن را با خرج نابود کنند . برای زدن جاده ، از وسیله ای به نام خرج گود استفاده می کردند که صدا و انفجار مهیبی دارد و باید برای تخریب قطعی جاده ، چندین انفجار از این نوع صورت می گرفت ، آن هم در فواصل مختلف تا عملا جاده خراب شود . اولین انفجار کافی بود تا دشمن را متوجه حضور بچه ها روی جاده کند و باعث عکس العمل آنها شود .به ابتکار یکی از نیرو ها و با اطلاع واحد ادوات خمپاره های 60 و 80 و 120 ، به محض رسیدن بچه ها به لبه جاده ، خطوط دشمن را با انواع خمپاره زیر آتش قرار دادند که آتش عراقی ها هم شروع شد .صدای انفجار های مختلف و متعدد و بدل
پنج شنبه 1389/6/25
در عملیات خیبر ، پس از عملیات لشکر 19 فجر استان فارس د ر منطقه طلاییه ، درگیری در دیگر محور ها به شدت ادامه داشت و چون خطر سقوط جزایر می رفت ، طرح عملیات خاکریزی از منطقه پاسگاه زید ، تا طلاییه مطرح شد .  در این رابطه تعدادی از لشکر های سپاه تحت امر قرار گاه ارتش به فرماندهی سرهنگ صیاد شیرازی در آمدند که لشگر 19 فجر با لشگر 92 زرهی و لشگر 21 حمزه ارتش ، کار احداث خاکریز د ر منطقه کوشک را به عهده گرفت .لشگر 19 فجر باید در زیر آتش سنگین عراق فاصله 2 تا 3 کیلو متری بین دژ ایران و عراق را کم و حد اکثر به یک کیلو متر رسانده و آتش و متمرکز عراق را از جزایر مجنون منحرف می کرد .روز شنبه 20/12/ 1
پنج شنبه 1389/6/25
اوایل تیر ماه سال 1360 یکی از افسران هوا برد ارتش به نام آقای "داود نژاد" که مسئولیت گروهی از نیرو ها را به عهده داشت ، موظف شد دشمن را در منطقه خود مشغول ک ند تا گروه دیگری از محور اصلی وارد عمل شوند و کار را یکسره کنند .در این فرصت چند روزه تا عملیات او با وسایلی که در اختیار داشت ، تعدادی چراغ تهیه کرد و آنجا را با سیم کشی به صورت جفت جفت و تک تک در نقاطی کار گذاشت .این چراغ ها مرتب خاموش و روشن می شدند .او در فاصله سی چهل متری آنها تیر باری قرار داد و دستگاه کنترلش را با سیم کشی به چند باتری اتومبیل اتصال داد و تا دو سه کیلو متر به پشت خط اول سیم کشید .شب با دستگاه کنترل امواج ، چند انفجا
پنج شنبه 1389/6/25
برای انتقال مجروحان از زیر آتش دشمن ، باید چاره ای اندیشیده می شد .نزدیکی محل مجروحان به دشمن کار را مشکل تر می کرد .هر لحظه ممکن بود عراقی ها سراغ آنها بروند و تیر خلاصی بزنند. یکی از رزمندگان لشگر 31 عاشورا که جسارت و شجاعتش زبانزد همه بود ، یک "پی ام پی" .پیدا کرد و با راننده خودی و پرچم دشمن ، بعد از هماهنگی با نیروهای ضد زره ، راهی خاکریز عراق شد و دشمن به خیال اینکه پی ام پی خودشان است او را نزد .با لاخره ترفندش کارگر افتاد و وقتی از نزدیک ترین محل اختفای مجروحان عبور کرد ، ناگهان تغییر مسیر داد و خود را به پشت خاکریز رساند و بچه ها مشغول جا به جا کردن مجروحان و شهدا به داخل پی ام پی ش
پنج شنبه 1389/6/25
موقع پاتک دشمن وقتی گلوله منورمان تمام می شد و دیگر نمی توانستیم با نور آن محوطه را کنترل کنیم ،   در فواصل دویست متر جلوی خاکریز خود لاستیک های اسقاطی ، جعبه های چوبی و خالی مهمات را قرار می دادیم و با خرج توپ و آرپی جی .آنها را آماده اشتغال می کردیم .باروت و خرج توپ هم فتیله ما بود که آن را روی زمین تا سنگر کمین می چیدیم .بچه های سنگر کمین همین که حس می کردند دشمن در حرکت است یکی از آنها را روشن می کردند .آتش به سرعت به سوی لاستیک ها و صندوق های چوبی می رفت و مشتعل می شد و منطقه را حسابی نور باران می کرد .گاهی هم بچه ها برای سرگرمی و سر به سر گذاشتن عراقی ها این کار را می کردند .و
پنج شنبه 1389/6/25
هلی کوپتر ها و هواپیما های عراقی در مهران امان بچه ها را بریده بودند و نیروهای خودی نیز هیچ سلاحی که از عهده این هواپیما های فضول که در ارتفاع کمی هم پرواز می کردند یا هلی کوپتر هایی که از فواصل بسیار نزدیک آنها را هدف قرار می دادند ، برآید، نداشتند . به همین دلیل ، بچه های آرپی جی .زن تصمیم گرفتند به گونه ای رفت و آمد نها را از با لای سر رزمندگان کمتر کنند .ابتدا باید برای آتش عقبه آرپی جی .که شعاع هفت هشت متر همه چیز را پشت سر ش می سوزاند ، فکری می کردند ، چون اگر آرپی جی زن به سمت با لا نشانه می رفت اول خودش می سوخت .لذا با همفکری لودرچی جهاد که مشغول مرمت خاکریز بود ، در وسط محوطه سکویی س
پنج شنبه 1389/6/25
عملیات فرمانده کل قوا اولین عملیاتی است که پس از عزل بنی صدر از فرماندهی کل جنگ ، توسط سپاه صورت گرفت . در این عملیات که طرح آن سه ماه قبل از آغاز حمله ریخته شده بود ، درست در روزی که بنی صدر از فرماندهی جنگ عزل شد به اجرا در آمد .اسم این عملیات در آخرین ساعات قبل از شروع حمله مشخص شد . شهید حسن باقری افشردی توی سنگر نشسته بود که فرمان عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا ، از رادیو پخش شد و اعلام شد فرماندهی کل قوا را امام به عهده گرفت .بدین ترتیب اسم عملیات فرمانده کل قوا ، خمینی روح خدا شد .منطقه عملیاتی ، جبهه جنوب – دارخوین – بود ، قصد طراحان عملیات پیشروی به سوی پل "مارون" بود .لذ
پنج شنبه 1389/6/25
قرار بود برای عملیات طریق القدس خاکریزی به طول 18 کیلو متر احداث شود .دو شب مانده به عملیات ، فقط یک کیلو متر خاکریز طی یک شب ساخته شد و تا شروع عملیات فقط یک شب مانده بود و این فرصت کم باعث شده بود که مسئولین قرار گاه در توانایی جهاد فارس برای احداث این خاکریز دچار شک و تردید شوند و این امر با توجه به سابقه خوب جهاد فارس برای آنان غیر قابل باور بود و نگرانی هایی را موجب شده بود .این خاکریز بدین دلیل ایجاد می شد که در این محور فاصله بین خاکریز ایران با خاکریز عراق بیش از سه کیلو متر بود و عبور از این فاصله در شب عملیات برای خط شکنان خسته کننده بود .لذا بر اساس تصمیم قرار گا ه به مهندسی رزمی
پنج شنبه 1389/6/25
سال 1365 در عملیات کربلای 5 شرکت داشتم .زمستان بود و هوا سرد .باران و گل و شل هم مزید بر علت بود . خطر انفجار خمپاره و توپ هم جدی بود .فرمانده دستور داده بود همه در سنگر ها نماز بخوانند .سنگر با جعبه های مهمات ساخته شده بود و ارتفاع آن به قدری کم بود که در آن فقط امکان نشستن و خوابیدن وجود داشت و من دلم نمی خواست نشسته نماز بخوانم .بنابر این جعبه بسیار شیک و تمیز و زیبا  را آوردم و آن را از طول رو به روی قبله قرا دادم .کف سنگر را کندم و جعبه را در آن گذاشتم .به این ترتیب ، وقتی داخل جعبه می ایستادم هنوز چند سانت متری سرم تا سقف سنگر فاصله داشت .آن قدر از این موضوع خوشحال بودم که گویی نو
پنج شنبه 1389/6/25
X