باید «سحر » مثل همیشه بی خبر باشد
در خواب خوش چشم انتظار یک پدر باشد
یک آینه یک جفت شمع سوخته کافی است
این جشن باید ساده باشد مختصر باشد
مردی نشسته منتظر در قالب داماد
شاید عروس آن خانم چادر به سر باشد
آن زن که ده سال است عادت کرده روز و شب
هم مادری دلسوز و هم جای پدر باشد
هی مثل یک آیینه در خود بشکند آنگاه
سنگ صبور دخترش یعنی سحر باشد
با هر صدایی مثل برق از جای برخیزد
شاید که مهمان عزیزی پشت در باشد
این زن که دیگر خسته است از قصه هایی که
در آن همیشه مرد ، مفقود الاثر باشد
بی سایه و بی همسر و بی هم سفر باشد
دیگر نمی خواهد که سهم دختر از بابا
یک قاب عکس کهنه وچشمان تر باشد
اما کجا دیدند چشمان عروسی که
هم خیس باران باشد و هم شعله ور باشد
عاقد رسید و صیغه تکرار جاری شد
باید سحر مثل همیشه بی خبر باشد


منبع: کتاب "امواج ارغوانی "
به کوشش : سید ضیاء الدین شفیعی
برگزیده آثار هفدهمین کنگره ی شعر دفاع مقدس
ناشر: بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس


X