پس از جنگ جهانی دوم ایالات متحده آمریکا از لاک انزوای اختیاری خود خارج شد و با در پیش گرفتن شیوه ای مغایر با شعارهای به ظاهر انساندوستانه برخاسته از اندیشه لیبرال دموکراسی، در مسیر "استعمار نو" قرار گرفت. این قدرت تازه نفس با تعجیلی که ناشی از احساس عقب افتادگی از جریان غارت منابع سرزمینهای دوردست بود، بنا را بر این نهاد که با حفظ ظواهر و استفاده از عناصر مشروعیت بخش خویش در اذهان ملل دیگر، به جستجوی منافع بی پایان، در فراتر از مرزهای جغرافیایی خود بپردازد. در این روند، آزادی، استقلال و منابع مادی و انسانی و از آن مهمتر کرامت، سعادت و استعدادهایی بیشمار از نسلهایی از انسانهای بیگناه به یغما رفت و حق حاکمیت ملی و تعیین سرنوشت خود با تحمیل دیکتاتورهای سفاک و جنایتکار دست نشانده و یا هم پیمان با آمریکا تضییع گشت. نزدیک به چهار دهه خاک بسیاری از کشورها عرصه رقابت دو ابر قدرت غربی و شرقی قرار گرفت و اگر چه "توازن وحشت"  ایجاد شده بنوعی جهان را از وقوع جنگ سومی در جهان ایمن داشت؛ لکن نزاعی مستمر و جانکاه را بر ملتهای ضعیفتر تحمیل نمود که در چشم انداز نامتقارن قوای درگیر، نیل به استقلال و توسعه و پیشرفت بیش از آرزویی محال نمی نمود. در روند کشمکش محرومان و مهاجمان تا آخرین دهه قرن بیستم، شمار دخالتهای آمریکا در سراسر جهان در اشکال عملیات مستقیم نظامی و عملیات پنهانی کودتا به بیش از 55 مورد رسید.
کشور پهناور ایران با سابقه درخشان تمدنی بزرگ، فرهنگی غنی، ملتی آگاه و ذخایری سرشار نیز از دست تعدی امپریالیست جوان در امان نماند و قربانی تبانی نهان و دخالت آشکار دو قدرت استعماری گردید،آن گاه که طی یک عملیات مشترک در 1953م. دولت ملی و منتخب مردم ایران ساقط شد. پس از سقوط دولت مرحوم دکتر محمد مصدق، آمریکا به مدت بیش از 25 سال نظامی بدکار و بدنام را بر ایران حاکم کرد که با ایجاد جو جهنمی سرکوب و ارعاب، مردم ایران را از طبیعی ترین حقوق سیاسی و اجتماعی خود محروم نمود و در عوض و به جبران حمایت استعمارگران از خود، تمامی منابع مادی و استعدادهای ژئوپلیتیک کشور را در اختیار بیگانگان قرار داد. وجه دیگر وابستگی نظام پهلوی تحمیل فرهنگ غربی و مبارزه با هویت مذهبی ملت ایران بود که مخالفت و مبارزه با ظلم ریشه در آن داشت.
انقلاب اسلامی ایران در 1979م. ذیل رهبری حضرت امام خمینی، با جوهره بازگشت به اصالت خویش و اتکا بر فرهنگ و تعالیم مذهب شیعه نقطه پایانی بر جنایتها و خیانتهای عامل آمریکا نهاد و تغییر نظام باستانی شاهنشاهی در ایران را به ارمغان آورد،  نظامی کهنسال مبتنی بر توارث قدرت، که امکان اعاده حق مردم درانتخاب حاکمان و مشارکت سیاسی آنان وجود نداشت. وقوع انقلاب دوم ـ تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ایران ـ 1980م. فصل جدیدی را در تاریخ مناسبات دو کشور رقم زد که بر مبنای آن سطح مبارزه ملت انقلابی ایران از رویارویی با ایادی استکبار در داخل کشور به درگیری مستقیم با آمران و غارتگران ارتقا یافت و ملت ایران با تحمیل 444 روز گروگانگیری جاسوسان آمریکایی در ایران، شکست سنگینی را بر هیمنه ابرقدرتی نظام استکبار وارد ساخت. همچنین در این روند حکومت نوپای ایران با اعلام حمایت قاطع از کلیه مستضعفان جهان و خصوصا ملت مظلوم فلسطین در تنازع کامل سیاسی با رژیم غاصب صهیونیستی قرار گرفت که به عنوان بازوی سیاستهای امپریالیسم در منطقه خاورمیانه عمل می نمود و از این جهت پیمان صلح "کمپ دیوید" میان انورالسادات رییس جمهور معدوم مصر و رژیم غاصب را بشدت محکوم و در اعتراض به آن با مصر قطع رابطه کرد.
با گسترش عرصه مبارزه و شکل گیری ابعاد جدید دسیسه های شیطان بزرگ چون عملیلت تروریستی منافقین علیه نیروهای انقلابی و جنگ تحمیلی، سطح جدیدی از اهداف سیاسی و اعتقادی معین شد که تحت هدایت هوشمندانه حضرت امام خمینی و استراتژی ترسیمی ایشان به پیروزیهای متعددی دست یافت که این مسیر پس از رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در دو دهه اخیر علیرغم فشارهای رو به تزاید تداوم داشته است. تاسیس تشکلهای حماسه آفرین مقاومت اسلامی در منطقه، محصول دهاء و ذکاوت رهبری جوان در بیست سال خطیری بود که از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی آغاز شده و با غلبه گفتمان سرمایه داری لجام گسیخته به سمت نظم نوین جهان تک قطبی به رهبری قطب کاپیتالیستی جهان میل کرده است. مهم آن که پس از فروپاشی ابرقدرت شرقی، آمریکا بدلیل فقدان رقیب سنتی ایدئولوژیک خود، و با توجه به ظرفیت عظیم مبارزاتی قرائت امام خمینی از اسلام و تاثیر امواج این انقلاب در برانگیختگی مسلمانان و حتی دیگر مستضعفان جهان، تفکر و نظام سیاسی ایران را از سطح دشمن منطقه ای به دشمن ایدئولوژیک ارتقا داده و به لحاظ موقعیت استراتژیک ایران در کنترل شاهراه انتقال انرژی به جهان صنعتی، برای کنترل گسترش آن اقدام به اشغال عامدانه و آگاهانه همسایگان ایران نمود و علیرغم تحلیلهای ابتدایی که این اقدام را خطایی در جهت حذف دشمنان ایران و افزایش امنیت نظام اسلامی ایران ارزیابی می کرد، خود را برای رویارویی و نبرد مستقیم با فرزندان خمینی بزرگ آماده ساخت. به لرزه درآمدن پایه های رژیم جعلی اسراییل و عامل نژادپرستی رسوای صهیونیستی، انگیزه دیگر آمریکا برای حضور تمام عیار نظامی در منطقه بود تا با افزایش تهدیدات علیه ایران و دیگر تشکیلات مقاومت اسلامی، بزعم خود ضریب امنیت رژیم غاصب را افزایش دهد.
باتحلیل جامعی از تحولات منطقه چنین بنظر می رسد که به دلیل عظمت معضلات پیش رو، دیگر خرده ایدئولوژیهای تاثیرگذار در میان مردم خاورمیانه از درون مایه و غنای کافی جهت مواجهه با دشمن اصلی و ایفای نقش موثر در تغییر معادلات قدرت برخوردار نمی باشند. با این ملاحظه مطالعه و تعمق در استراتژی مبارزاتی حضرت امام خمینی بعنوان آموزه های نابی که در مرحله اول موجب پیروزی ملت ایران بر رژیم شاه شد و در وهله بعد تداوم پایداری و استقامت نظام اسلامی ایران در هماوردی با استکبار جهانی را تضمین کرد، ضرورتی انکار ناپذیر می نماید.
منابع دریافت استراتژی مقاومت
در سپهر اندیشه سیاسی امام راحل سه منبع اصیل، قرآن کریم، سنت حضرت محمد رسول الله(ص) و سیره ائمه اطهار(ع) خصوصا اهل بیت (س) تاثیر عمیق و ساختاری داشته است که برآیند آنها در اثر ترکیب و تطبیق با شرایط تاریخی و تحولات اجتماعی و سیاسی قرن بیستم به مجموعه ای غنی برای تبیین حقوق اساسی بشر و روشهایی جهت پیگیری و احقاق این مطالبات بر حق تکامل یافته است. این پیکره واحد که در عرصه عمل هم کارآمدی و توفیق خود را به اثبات رسانیده است می تواند مرجع مناسبی برای باورمندان به جریان مقاومت شناخته شود.
در آیات متعددی از قرآن کریم بر وجوب جهاد و قتال در راه حق و مبارزه با ظلم و تعدی متجاوزان و مترفان تاکید شده است. دسته ای از آیات نیز بر لزوم کسب توانمندی و ایجاد آمادگی در عرصه مبارزه و مقاومت تکیه می کنند. بر این اساس توانمندی لازم برای غلبه جبهه حق بر جبهه باطل، در دو جنبه احراز صلاحیت های درونی بر محور عبادات و اخلاق اسلامی و کسب قابلیتهای بیرونی با تجمیع قوای مادی اعم از اقتصادی، سیاسی و نظامی می باشد. آیاتی بر لزوم حفظ وحدت و رحمت، برادری و عدالت بین مبارزان و ضرورت غضب و شدت مومنان علیه ستمکاران و دشمنان تمرکز داشته و دسته دیگری صبر انقلابی و تداوم استقامت را برای نیل به فلاح و نجاح توصیه می کنند.
تاریخ صدر اسلام نیز روایتگر رنجها و رشادتهای مبارزان خالصی است که ذیل نعمت درک و هدایت نبی مکرم (ص) با تحمل شکنجه ها و شدیدترین محاصره های سیاسی و اقتصادی تا حد مرگ، به دفاع از اعتقادات خود ایستاده و در مقاطع ممکن و مقدور به امر تبلیغ دین و موازین اسلام اهتمام ورزیده و در زمان گشایش، به تدارک قدرت نظامی و مقاتله و جهاد با کافرین متجاوز پرداخته اند و در این مسیر با پذیرش اصل رهبری حسب ضرورت به تنبیه و بایکوت خائنین به جبهه حق اقدام نموده اند.
پس از پیامبر اکرم نیز دوران فتنه ها و اختلافات داخلی در جبهه خودی درسهای بیشماری را به مبارزین می آموزد و در نهایت فاجعه عاشورا در افق کربلا به حماسه ای بدیع از ماهیت قیام برای استقرار حق و مبارزه با جریان کبر و باطل تبدیل می شود که برای هر عنصر و یا جریان حق طلبی به مصداق « کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»، « انی لا اری الموت الاسعاده و الحیات مع الظالمین الا برما »، « مثلی لا یبایع مثلک» و« ان لم یکن لکم دینا فکونوا احرار فی دنیاکم » سرمشق تشخیص وظیفه و اقدام نهایی است. عمل به تعالیم مکتب ائمه اطهار(ع)  و انتظار برای ظهور منجی عالم نیز موتور تداوم و ضامن استمرار تکالیف انقلابی امت اسلام می باشد.
بازخوانی رابطه دین و سیاست
عدم جدایی دین از سیاست، در قالب لزوم ولایت فقها بر جامعه اسلامی از جمله « امور بدیهی است که تصور آن، بلافاصله موجب تصدیق می گردد و نیازمند نقل ادله نقلی و عقلی نمی باشد». این نقطه عزیمت حضرت امام خمینی به مناقشه جدایی یا عدم جدایی دین از سیاست است؛ مدعایی که حیات طیبه خویش را در مسیر اثبات و تثبیت آن نهاد. امام راحل با طرح دلایل عقلی و نقلی به ضرورت لزوم تشکیل حکومت در اسلام پرداخته اند و بر این اساس معتقدند که پیغمبر اکرم(ص) خلیفه تعیین کرده اند و عقلا هم لازم بوده است تا خلیفه تعیین کنند که حکومت کند و قوانین را اجرا نماید؛ زیرا جعل قانون بتنهایی مفید فایده نیست و سعادت بشر را تامین نمی کند. قانون نیازمند مجری است و اسلام همان طور که جعل قوانین کرده، قوه مجریه هم قرار داده است که «ولی امر»  مسلمین متصدی قوه مجریه و اجرای قوانین در اسلام هم هست و به گواهی تاریخ خود رسول الله (ص) هم مجری قانون بوده اند و در راس تشکیلات و دستگاه اجرایی و اداری جامعه مسلمانان قرار داشته اند. به اطراف والی می فرستاده اند؛ به قضاوت می نشسته اند یا قاضی نصب می فرمودند و سفرایی را به خارج و نزد روسای قبایل روانه می کرده اند؛ معاهده و پیمان می بستند؛ جنگ را فرماندهی می کردند و در نهایت برای بعد از خود «حاکم» تعیین کرده اند؛ به این معنا که تداوم حکومت پس از رحلت حضرت رسول اکرم نیز لازم است. از منظر دلایل عقلی هم « بدیهی است که ضرورت اجرای احکام که تشکیل حکومت رسول اکرم را لازم آورده، منحصر و محدود به زمان آن حضرت نبوده و پس از رحلت رسول اکرم نیز ادامه دارد و تا ابد باقی و لازم الاجراست.» به اعتبار امام خمینی، عدم پذیرش این اصل « بر خلاف ضروریات اعتقادی اسلام است» و به معنای انکار جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام می باشد. معظم له با اشاره به وقایع تاریخی پس از رحلت پیامبر اکرم می فرمایند که : « هیچ اختلافی بین مسلمانان بر سر اصل تشکیل حکومت نبود و آنچه پیش آمد، اختلاف در کسی بود که عهده دار امر حکومت شود و رییس دولت باشد.» از جنبه دیگری نیز ماهیت و کیفیت قوانین اسلام و لزوم وضع قوانین مورد نیاز هر عصر بر اساس ریاقرآن کریم و شریعت، از جمله احکام مالی (خمس، زکات، جزیه، خراج )، احکام دفاع، احکام حقوقی و جزایی را دلیل دیگری بر لزوم تشکیل حکومت می شمارند که این گونه قوانین جز برای تکوین یک دولت برای اداره سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه تشریع نگشته است و اجرای آنها و عمل به آنها مستلزم تشکیل حکومت اسلامی است. لازم به ذکر است که تشکیل حکومت اسلامی با تمام ضرورت و اولویتی که در اندیشه سیاسی امام خمینی دارد فقط ابزاری برای نیل به هدف غایی اسلام می باشد که همانا تربیت انسانهای مقدس و پاک و مفید به حال بشریت است تا جامعه ای امن و زمینه ای برای تحقق عدالت و رشد معنوی و مادی و سعادت آحاد بشر شکل پذیرد.
حضرت امام در مقطع جوانی خود شاهد ظهور و پیروزی انقلاب کمونیستی در روسیه، فروپاشی عثمانی و بروز اندیشه های ناسیونالیستی در مسلمانان منطقه و نهضت مشروطه در ایران بود که با غلبه جریان روشنفکری غربگرای وقت به سوی هدف جدایی دین از سیاست حرکت نمود و در نهایت ناکام از دستیابی به یک نظام مشروطه در چارچوب لیبرالیسم غربی ، به مدت چند دهه زمام امور را به دیکتاتورهایی سپرد که همّ اساسی خود را بر دین زدایی از سیاست و جامعه ایران نهاده بودند. در چنین محیطی با فرض مسلّم عدم جدایی دو حوزه دین و سیاست، در بخش ایجابی کلیه آثار خویش به تبیین این اندیشه سیاسی و شرایط عقلی زمامدار در دوره غیبت و نصب عام فقیه عادل از سوی حضرت صاحب الامر پرداخته اند و در نهایت جمهوری اسلامی را  با تاسیس ساختاری مدوّن و نهادهایی ملازم با تامین حقوق  سیاسی مردم در چارچوب اجرای قوانین دین اسلام در ایران بنیان نهاده اند. در بخش سلبی نیز با محکوم کردن هر حاکمیت غیرخدایی و غاصب شمردن حکومتهایی که فاقد صلاحیت فقهی برای اداره جامعه اسلامی می باشند، در سطح داخلی خود به مبارزه همه جانبه با رژیم پهلوی قیام کرده و به حکم وجوب مبارزه هر مسلمان با حاکم طاغوتی، ایرانیان را برای اقدام علیه شاه ظالم بسیج نموده اند. معظم له پس از پیروزی انقلاب در ایران و ارتقای سطح مبارزه به رویارویی با استکبار جهانی، هدف خود را برای جهان اسلام تشکیل یک دولت اسلامی با جمهوریهای آزاد و مستقل قرار داده بودند و به تاسیس حزب عالمی مستضعفین می اندیشیدند که دربرگیرنده « تمام مستضعفین دنیا، اعم از مسلم و غیرمسلم » باشد که در صورت تاسیس چنین حزبی « هیچ قدرتی با این قدرت ها نمی تواند مقابله کند.» و مضافا درسطح جهانی، نظام طاغوتی آمریکا را « شیطان بزرگ» دانسته و به این لحاظ آن را فاقد صلاحیت برای قبضه قدرت در نظام بین الملل شمرده و مبارزه با آن را در راس اهداف ضداستکباری امت اسلام تعریف کرده بودند.
 احیای گفتمان و ادبیات دینی
در روند تکامل مبارزه داخلی، حضرت امام خمینی با اجتناب از ادبیات مبارزه رایج در اردوگاه شرقی و نیز پرهیز از ادبیات سیاسی فرد محور لیبرالیسم غربی، به خلق گفتمان و زبان مستقلی برای جبهه مقاومت اسلامی اقدام نمودند و با بازخوانی واژه ها و عبارات در ادبیات مذهبی، یا بار جدیدی به معنای آنها افزودند و یا پیرایه هایی را که موجب انحراف از مفاهیم اصیل شده بود، زدودند. جاذبه ادبیات نوین و ناب حضرت امام خود عنصری موثر در تبلیغ مرام انقلابی ایشان شد که بزرگان این عرصه را در مواجهه فرهنگی با غرب و شرق مستغنی نمود و به خودکفایی و خودباوری رسانید. قرائت حضرت امام از دین اسلام مبتنی براسلام ناب محمدی(ص) در ابعاد نظری و عملی و به دور از تحجر و غربزدگی بود تا بشر گریخته از حوزه دیانت را به نیاز فطری خود توجه و ارجاع دهد. « ایمان به غیب » در عصر علم زدگی افراطی و باور به وجود نیروهای غیبی الهی در حمایت از مخلصین و مبارزین حق طلب، رمز گشایی از واژه هایی چون تکلیف، جهاد، شهادت، انتظار و عرضه الگوی شهادت طلبی به عنوان نوعی « سبک زندگی» برای مسلمانان مبتنی بر رابطه مستقیم و پیوسته با آفریدگار خود، و باز تعریف جایگاه فرد در رابطه با خود و خداوند و جامعه و تبیین معیارهای تعیین اولویت در بزنگاههای مهم وحیاتی در زندگی افراد و جوامع، تاکید بر سلاح روحی و روانی تزکیه و جهاد با نفس برای کسب آمادگی همه جانبه در عمل به تعالیم اسلام، اتکا به انگیزه های اعتقادی به عنوان موتور محرکه حرکت انقلابی و شناسایی مومنین بعنوان « فاعل انقلابی»، از جمله تحولاتی بود که در گفتمان دینی امام خمینی در مقایسه با پیشینیان شاخص بوده است.
امام خمینی با طرد واژه های کلیدی مبارزان ضدامپریالیست چپگرا و گزینش کلمات اصیل قرآنی، به خلق ادبیاتی دینی ـ انقلابی اقدام نمود که در آن، « استکبار» واژه معادل « امپریالیسم» بود، به این استناد که اول کسی که کبر ورزید شیطان بود که از پذیرش فرمان باریتعالی در سجده به آدم سر باز زد، زیرا که خود را برتر از مخلوق جدید می شمرد. استکبار در این معنا ریشه تمام مفاسد ودشمنی ها و تجاوزات به دیگران و عدول از حق و فرمان الهی است. پیداست که این کلمه ظرفیتی فراتر از « امپریالیسم» داشته و بر اشکال گوناگون سلطه گری قابل انطباق است. در بین مستکبران معاصر، لقب « شیطان بزرگ » خاص آمریکاست که در راس جریان استکباری و متجاوز غرب و جهان سرمایه داری قرار دارد و دشمنی مومنان به اسلام سیاسی و انقلابی و مظلومین جهان با او، مهم ترین رکن استراتژی مقاومت امام خمینی تلقی می گردد. در برابر استکبار، جریان « استضعاف » تعریف می شود که قربانی ستمگری و کبرورزی مستکبران است. اعمال سلطه و تحمیل ضعف بر این گروه از وجوه مختلف اقتصادی ، فرهنگی، علمی، سیاسی و ... ممکن است؛ واژه « مستضعف» نیز شامل همه اشکال مظلومیت و محرومیت است و بر کشاورز و کارگر و هر انسان محروم از حقوق طبیعی و ابتدایی خود قابل انطباق است. امام راحل با گسترش حوزه مخاطبان دعوت خود به همه مستضعفین عالم، بر لزوم اتحاد میان آنها تاکید کرده و می فرمایند: « سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستکبرین است و تا این سلطه گران بی فرهنگ در زمین هستند، مستضعفین به ارث خود که خدای تعالی به آنها عنایت فرموده است نمی رسند.» ایشان «همه ملتها، حتی آن ملتهایی که الهی هم نیستند» را در زمره مستضعفان  می دانند و تاکید می فرمایند که « همه ما باید کوشش کنیم که وحدت بین مستضعفان از هر مسلک و مذهبی که باشند تحقق پیدا کند».
در انقلاب فرهنگی امام خمینی، مذهب که طی دهه ها عامل تخدیر و رکود توده ها تعبیر می شد، به جوهری پویا، حرکت آفرین و رهایی بخش تبدیل شد که تکیه بر آن موجب کسب قدرت و کرامت از منبع لایزال الهی و نیل به آمادگی برای مبارزه با ستمکاران است و « عزم جزم برای نابودی همه شکل سلطه ها را دارد.» ادبیات سیاسی امام راحل از این لحاظ قابل مقایسه با شورانگیزترین جملات رهبران انقلابی چپگرا، بلکه پر شورتر از شعارهای آنهاست : « هان ای مظلومان جهان! از هر قشر و کشوری که هستید، به خود آیید و از هیاهو و عربده آمریکا و سایر زورمندان تهی مغز نهراسید و جهان را بر آنان تنگ کنید و حق خود را با مشت گره کرده از آنان بگیرید.» ایشان با اشاره به این واقعیت که :« امروز در دنیا از آمریکای لاتین گرفته تا کشور شوروی، آمریکای مرکزی تا همه جای دنیا، مظلومین بیدار شده اند و نمی پذیرند از آنها آن چیزهایی را که در سابق می پذیرفتند. و امروز این قدرتها هستند که باید حرف ملتها را گوش کنند.»  با القای امید قطعی به پیروزی نهایی خطاب به مسلمانان جهان و همه مستضعفان تحت سلطه ستمگران می فرمایند :« بپا خیزید و از هیاهوی قدرتمندان نهراسید که این قرن به خواست خداوند قادر، قرن غلبه مستضعفان بر مستکبران و حق بر باطل است.»
فراتر از ملی گرایی
مردم خاورمیانه به لحاظ وابستگی بخش کثیری از حاکمان منطقه به قدرتهای امپریالیستی، همیشه در آرزوی استقلال  ملی و افزایش اعتبار و احترام ملت خود در جامعه جهانی بوده اند و جنبه مثبت « ناسیونالیسم» از لحاظ تقابل با جریان فاسد دست نشاندگی و عاملیت بیگانگان، محمل مناسبی برای مبارزه استقلال طلبانه آنان و دفاع از هویت ملی و اهداف ملی تلقی می شده است اگر چه که بنیانگذار اندیشه ناسیونالیسم عربی خود با محوریت همین اندیشه به آرمانهای جهان عرب پشت کرد و راه ننگین سازش با اسراییل را برای حفظ و تامین منافع ملی خود در پیش گرفت. در مقام مقایسه از دیدگاه امام خمینی، اسلام دینی با ماموریت جهانی است که از این حیث با دیگر ادیان توحیدی پیش از خود مغایرتی ندارد. به این لحاظ نمی توان دعوت و اتحاد دینی را به مرزهای جغرافیایی یا نژادی و قبیله ای محدود کرد. از منظر اسلام قومیت گرایی، ملی گرایی، و نژادپرستی وجوه مختلف یک پدیده واحدند که جوهر آن قبول تبعیض بین آحاد بشر بر اساس یک ویژگی تقدیری و غیراکتسابی است. این تبعیض که  غالبا به ورطه برتری جویی می غلطد، می تواند در بین باورمندان به این وجه امتیاز، زمینه ساز خصومت شود؛ همان گونه که در دهه چهارم قرن بیستم، ناسیونالیسم افراطی فاشیستها در رقابت هویتی با مدعیان دیگر اروپایی، جهان را به آتش کشانید.
اسلام « نژادپرستی» را پدیده ای ارتجاعی و بازگشت به عصر جاهلی می داند؛ در حالی که مخاطب دعوت پیامبران، کل بشریت در طول تاریخ و عرض جغرافیاست و هدف دعوت آنان نیز تامین سعادت دنیوی و اخروی بشر براساس برادری و صلح و دوستی، بر محور عدالت و عدم امتیاز و تفوق گروهی بر گروه دیگر است. بدیهی است امروز هیچ انسان آزاده و منصفی « نژادپرستی» را تایید و تبلیغ نمی کند و قابل انکار نیست که «قوم گرایی» و «ملی گرایی» مراتب پایین تر وکم شدت تر از همان تفکر تبعیض آمیز است که زمینه رقابت و تنازع بر سر منافع را گسترش داده و به عامل تفرقه مستضعفین تبدیل می شود تا جایی که در گرایش افراطی خود،« شوونیسم »،  به نژادپرستی کور میل می کند. از منظر اسلام وامام خمینی انسانها آزاد و برابر آفریده شده اند و به لحاظ ماهیت انسانی خود از حقوقی برخوردارند که صرف نظر از ملیت و قوم و نژاد ونسب، باید اعاده شود و وجه تمایز آنها تنها در مبانی اعتقادی و عمل آنهاست. اساس اسلام بر تربیت انسان و تامین زمینه های رشد و هدایت است و معیار برتری انسانها بر یکدیگر، ارزش آرمانها و اهداف و میزان عمل به تعالیم الهی و وظایف دینی خود است. طرح هر مبنای دیگری برای امتیاز، به ایجاد زمینه هایی برای اعمال تبعیض و سلطه طلبی در جوامع بشری منتهی خواهد شد.
از دیدگاه امام خمینی صلح و جنگ بین انسانها بر اساس مکتب و خاستگاه اعتقادی آنان شکل می گیرد نه رابطه نسبی یا سببی میان آنها. همان گونه که رسول مکرم اسلام با نفی هر گونه الگوی مبتنی بر مناسبات « هم خونی» و « هم قبیلگی»، انقلاب بزرگ اجتماعی را در 15 قرن پیش رهبری نمود و با هدایت مسلمانان  به رعایت مرزهای عقیدتی و با تکیه به آیه شریفه « انما المومنون اخوه»، و حتی خلق آداب و آیین خاص « عقد اخوت»، می کوشید تا پیوندها و وفاداریهای جدیدی را بر اساس اصول فکری دین مبین به مسلمانان بیاموزد و در همین زمینه بود که بسیاری از پیوندهای قبیله ای گسسته شد و مردان و زنانی که قبلا به دفاع از یک خون ریخته شده از قبیله خود، دهها سال با قبیله دیگر در جنگ و کشتار می شدند، با برادر و بستگان خود، دردو سوی میدان عقیده و مکتب به قتال ایستادند.
تجربه تلخ مشاهدات تاریخی حضرت امام گواه آن بود که تبعات « ملی گرایی» معاصر ایشان، سلب نقطه اتکا و اتحاد مسلمین و در مقابل هم قرار دادن برادران هم جبهه به نام ملیت و منافع ملی بوده که به اضمحلال قدرت و تضعیف نهضت و نهایتا قربانی شدن تمامی آنان در پیشگاه منافع استعمارگران و غصب و غارت منابع مادی و معنوی آنان انجامیده است. برای مثال با این که امروز وجدان بیدار حامیان مقاومت ملت مظلوم فلسطین، سازش انورالسادات معدوم با رژیم غاصب را در کمپ دیوید محکوم می کند، اما در مکتب ملی گرایان، صلح و سازش با ظالمان در فرض تامین منافع و اهداف ملی، عملی عقلانی است. در حالی که با مطالعه عمیقتر مشخص می شود که این ادعا مقبول نیست؛ زیرا در وهله اول با تنازل ماهیت و سطح مطالبات به سود دشمن مشترک، خواسته ها به منافع گروههای کوچکتری محدود می شود؛ در گام دوم به علت جدایی ملتها از هم در تعقیب منافع ملی خود، قدرت جبهه مشترک آنان از دست رفته و قوای آنان برای کسب مطالبات ملی خود نیزکاهش می یابد و به همین سبب در مرحله سوم درتامین اهداف ملی خود نیز ناتوان و ناکام می گردند، و در مقطع نهایی اتحاد مجدد ملتهایی که یکدیگر را در رویارویی با خطر رها کرده و با عافیت طلبی و یا فرصت طلبی خود، به اردوی دشمن یاری رسانیده اند غیرممکن می شود؛ که این به معنای فراهم کردن زمینه تفوق همه جانبه دشمن بر همه آنان می باشد. از سوی دیگر پیگیری مطالبات شخصی و نفسانی که می تواند حتی آتش جنگ بین دو برادر همخون را برافروزد، امری نیست که در سطح ملتها و حوزه منافع ملی آنها غیر قابل وقوع قلمداد شود.
بدین لحاظ چون اساس ملی گرایی بر دفاع مطلق و غیرمشروط از مظلومین و وحدت مطالبات و تجمیع قدرت آنها نبوده، و برعکس حکم به تفرقه، مطالبات غیرهماهنگ و اختصاصی، و حتی بی تفاوتی نسبت به مصائب دیگر مستضعفان می دهد، حتی اگر در عرصه مبارزات ملی کارآیی محدودی هم داشته باشد، در عرصه جبهه مقاومت ضد استکباری جایگاهی نداشته، و خود نیز برای ورود به این صحنه فاقد انگیزه و توجیه تئوریک می باشد. از این رو اگر چه امام راحل می فرمود که ما ملیت را در سایه تعالیم اسلام قبول داریم و وطن و زادگاه را محترم می شماریم، اما معتقد بود که اسلام مرز نمی شناسد و همان طور که مستکبرین برای جستجوی منافع مشترک خود فعالانه در شراکت و تحرکند، مستضعفان نیز باید با عبور از مرزهای ساختگی نژادی و جغرافیایی و ورود به حوزه مشترک منافع انسانهای محروم، با قبول وحدت استراتژیک و عملیاتی برای مصالح عمومی بشریت و تامین حقوق خود از ابتدایی تا عالی اقدام کنند.
اصل صدور انقلاب
حضرت امام خمینی برای عبور از جریان منحرف « فرقه سازی» برای تشویه چهره اسلام ناب و « فرقه گرایی» و تعصبات کور مذهبی به سود دشمنان اصلی جهان اسلام که با تحریک احساسات توده های ناآگاه و ارسال گرای غلط از هویت دشمن، بیشترین آسیب حیثیتی و خسارات انسانی را به جریان مقاومت وارد می کند و مانع از تشخیص و تهدید دشمن اصلی یعنی محور امپریالیستی ـ صهیونیستی می شود، دردمندانه در پی صدور انقلاب اسلامی ایران به مسلمانان منطقه بودند و اصرار داشتند تا این مجموعه سازمند عقیدتی که برگرفته از دهها سال تلاش علمی و اعتقادی یک عالم مبارز و وارسته از گنجینه معارف اسلام ناب محمدی(ص) است به عنوان هدیه انقلاب اسلامی ایران و رهبری آن در کشورهای منطقه ترویج گردد. ایشان از مردم می خواستند تا با بازگشت به فرهنگ ارزشمند و مبانی عقیدتی و تربیتی  قرآن کریم، هویت اسلامی خود را احیا و با بهره گیری از ابزار علم و اطلاعات، مراتب دشمن شناسی خود را تقویت نمایند؛ چه ورود در هر منازعه ای بدون احراز صلاحیت در تشخیص جبهه حق و باطل، عین به هلاکت افتادنی است که قرآن مجید مومنین را از آن نهی کرده است. در حالی که پس از تشخیص سپاه حق و الحاق به آن « احدی الحسنیین» در انتظار مبارزین است و اگر کشته شوند یا بکشند، به پیروزی که همانا تقرب به آفریدگار خود است دست یافته اند. معظم له با تاکید بر این حقیقت که انقلاب اسلامی می تواند راه  نجاتی پیش پای مظلومان بگشاید و قدرتهای بزرگ و وابستگان آنها را به مخاطره افکند می فرمایند : « ما در صدد خشکانیدن ریشه های فاسد صهیونیسم، سرمایه داری و کمونیسم در جهان هستیم و اعلام می کنیم که جمهوری اسلامی ایران برای همیشه حامی و پناهگاه مسلمانان آزاده جهان است و کشور ایران به  عنوان یک دژ نظامی آسیب ناپذیر، نیاز سربازان اسلام را تامین و آنان را به مبانی عقیدتی و تربیتی اسلام و هم چنین به اصول و روشهای مبارزه علیه نظامهای کفر و شرک آشنا می سازد.» ایشان با آرزوی صدور انقلاب به همه ممالک اسلامی بر لزوم ایستادگی و مقاومت همه مستضعفان جهان در مقابل مستکبران تاکید کرده و می فرمایند :« حق گرفتنی است» و «کم کردن سلطه جهانخواران جز با گسترش نفوذ اسلام ممکن نیست و از این که در روند تحقق این هدف، نوکران آمریکا آن را توسعه طلبی و یا تفکر تشکیل امپراطوری بزرگ نام گذارند باکی نداریم.»
از منظر امام خمینی « صدور انقلاب» پدیده ای فرهنگی است که نیازی  به ابزارهای پیچیده و نقشه های نظامی ندارد. عشق مردم و مظلومین جهان به عدالتخواهی و منادیان واقعی حقوق بشر که در عرصه مبارزه با ظلم و استکبار امتحان خود را پس داده اند و توفیق نظام اسلامی ایران در دستیابی به اهداف متعالی خود بهترین وسیله برای صدور انقلاب است.
در این رویکرد، صدور انقلاب به منزله گسترش میدان و عمق « جنگ نرم» علیه دشمن استکباری قابل ارزیابی است و به همین دلیل، محور امپریالیسم ـ صهیونیسم با تمرکز تبلیغاتی بر این فراز مهم از استراتژی مقاومت اسلامی ایران، تهاجم وسیع رسانه ای علیه حاکمیت اسلامی ایران سازمان داده و کوشید تا با القای تهدید به سران وابسته منطقه، آنها را به اتخاذ مواضع شاذ علیه ایران و سرکوب امواج علاقمندان انقلاب اسلامی در کشورهای خود وادار نماید. لکن گذر زمان نشان داد که محرومین و پیروان جبهه حق و عدالت، کماکان نظام جمهوری اسلامی ایران را، نظام آرمانی خود می دانند و با تایید سیاستهای کلی آن، مجموعه نظام و ملت انقلابی ایران را شایسته رهبری جبهه مقاومت ضد امپریالیستی ـ صهیونیستی در منطقه و حتی فراتر از آن می شناسند.

اصل نه شرقی؛ نه غربی؛
از دیدگاه حضرت امام خمینی استقلال یک جریان مبارزاتی از قدرتهای بزرگ ـ در سطح اندیشه و عمل ـ شرط اول حضور در میدان مبارزه است. در تحولات معاصر ایشان، دو ابر قدرت شرق و غرب با تقسیم جهان به دو اردوی تحت نفوذ خود منافع استراتژیک نظامی، اقتصادی و سیاسی خود را تعقیب می نموده اند و در روند حفظ و گسترش این منافع با جنبشهایی که بدلایلی در درگیری با بلوک مقابل به بلوک دیگر تکیه کرده بود به عنوان یک کارت بازی معامله می کردند؛ مثال بارز این خیانت در ایران، نهضت « میرزا کوچک خان جنگلی» بود که با خیانت شوروی به شکست کشیده شد. سابقه و عملکرد منفور حزب توده ایران در مقطع نهضت ملی شدن نفت در ایران و پیگیری بی پرده اوامر تشکیلاتی همسایه شمالی در مطالبه امتیاز نفت شمال و نهایتا خیانت به دولت ملی نیز از یک سو و وابستگی عمیق و اسارت همه جانبه رژیم پهلوی در دست امپریالیسم غربی و مصیبت ملت ایران در تضییع همه حقوق اساسی و انسانی خود از سوی دیگر، موجب آن شد در مسیر مقاومت، اصل حفظ استقلال از دو بلوک قدرت مورد تاکید قرار گیرد و تحقق همه جانبه پیروزی و کسب استقلال تداوم یابد. این اصل به تمامی زمینه های داخلی و خارجی تسری داشته و سبب محافظت جریان مقاومت از سلطه مستقیم یا غیرمستقیم ابرقدرتها و مانع از بازی آنها با کارت مبارزین خواهد شد. حضرت امام خمینی با نقد جریان غیرمتعهدها، نسبت به حقیقت عدم تعهد در بخشی از مدعیان تشکیک می کنند که نمونه « مبارک» دیکتاتور مصر گواه مستندی بر صحت تردید ایشان است؛ فردی که سرسپردگی و تعهدش به تامین منافع دشمنان مردم منطقه، اظهر من الشمس است و در هماهنگی و همکاری با صهیونیسم و امپریالیسم، بزرگترین جنایتها را علیه مردم مظلوم فلسطین روا داشته است که نفوذ چنین عنصری در جبهه مقاومت جز انحراف و یا هتک حیثیت آن جبهه ثمری نخواهد داشت. به فرمایش امام راحل : « شعار نه شرقی، نه غربی ما شعار اصولی انقلاب اسلامی درجهان گرسنگان و مستضعفان بوده و ترسیم کننده سیاست واقعی عدم تعهد کشورهای اسلامی است....کسی گمان نکند که این شعار مقطعی است که این سیاست، ملاک عمل ابدی مردم ما و همه مسلمانان سرتاسر عالم است.» معظم له در وصیت نامه سیاسی الهی خود خطاب به همه مسلمانان و مستضعفان جهان وصیت می کنند که : « شما نباید بنشینید و منتظر آن باشید که حکام و دست اندر کاران کشورتان یا قدرتهای خارجی بیایند و برای شما استقلال و آزادی را تحفه بیاورند.» بدیهی است که عدم اتکا به قدرتها و تنازع درحوزه منافع آنها، امر مبارزه را با دشواریهای مضاعف مواجه می سازد و این همان اتفاقی بود که در جریان دفاع مقدس 8 ساله ایران علیه ارتش صدام، همزمان دوبلوک شرق و غرب و رهبری به ظاهر متقابل آنها را در کنار هم و در جایگاه مقابله با ایران اسلامی قرار داد؛ لکن به لطف حمایت حق تعالی ملت ایران با حفظ استقلال مبارزاتی خود از دستیابی دشمن به اهداف سیاسی و نظامی اش ممانعت کرد.
قطع امید از سازمانها و نهادهای بین المللی
حضرت امام خمینی با مشاهده رفتارهای نهادهای بین المللی و ارزیابی اهمیت نقش آنها در احقاق حقوق غصب شده ملتهای تحت سلطه، ماهیت وابسته آنها را افشا نموده و پیوسته از قبول مرجعیت آن نهادها در حل و فصل مناقشات و دعاوی مستضعفان علیه مستکبران نهی می فرمود. از دیدگاه ایشان « این سازمانها را غرب برای منفعت خودش بنا کرده است و برای مظلومها نیست.» ایشان با بازخوانی مشقات و مصائب ملت ایران در طول بیش از 55 سال سلطنت پهلوی، تصادم منافع قدرتهای بزرگ و ملتهای ضعیف را منشاء اعمال نفوذ قدرتها بر مجامع بین المللی دانسته و شورای امنیت و سازمان ملل را مجالسی فرمایشی می خوانند که ماموریت آنها فریب محرومان و ملل ضعیف است. ایشان با نفی ارزش احکام صادره از این نهادها با اشاره به محکوم کردن ایران در ماجرای گروگانگیری جاسوسان آمریکایی می فرمایند: « آن مجالس ابدا پیش ما ارزش ندارد.غلط کردند محکوم کردند. اشتباه کردند.»
امام خمینی « حق وتو» را پدیده ذاتی و برخاسته از بنیادهای تبعیض آمیز این گونه مجامع می دانند که به دست قدرتمندها درست شده اند و بازیهای فریبکارانه و پوشش دفاع از حقوق بشر آنها، مانوور سیاسی برای اغفال و بلعیدن ماست. ایشان با اشاره به وتوی آمریکا در سازمان ملل علیه اکثریتی که مخالف انضمام جولان به مناطق اشغالی اسراییل بودند و تشبیه حق وتو  به بدتر از قانون جنگل و بدتر از سرنیزه می فرمایند : « رای بر خلاف در این سازمانها اثر ندارد، چون آمریکا ایستاده و با یک " نه" او تمام می شود.»
امروز و بیست سال پس از رحلت امام خمینی و تجربه دو جنگ ناعادلانه و غیرمتقارن سی و سه روزه در2006م. لبنان و بیست و دو روزه در 2009 م. غزه مظلوم و نیز ناتوانی مجامع مدعی بین المللی در رفع محاصره وحشیانه کنونی مردم عزتمند غزه، جهان بیش از هر زمان به ناکارآمدی و فلج پیکر این بت خودساخته در حمایت از قربانیان تجاوز و تامین حداقل حقوق جنگزدگان و مصیبت دیدگان پی برده است. این نهادها گرچه علیرغم دستگاههای عریض و طویل و تحمیل هزینه های سرسام آور تشریفاتی و عملیاتی بر گرده ملتها، در هنگام بروز مناقشات و ضرورتها، فاقد کمترین نقش موثر می باشند، لکن در مقام اعاده مطالبات قدرتمندان با اهرم شورای امنیت و حق وتو و از طریق مشروعیت بخشیدن به تجاوزات با ساز و کار حقوقی، سد محکمی در مسیر تامین حقوق اساسی ملتهای عضو ایجاد می کنند.
تبیین ماهیت، اشکال و اخلاق مقاومت
تردیدی نیست که جریانهای مقاومت موجود در منطقه از نظر زمان تشکیل و رویکرد عقیدتی، متاثر از گفتمان مقاومت در انقلاب اسلامی ایران و بنیانگذار آن می باشند. در تبیین وجوه مقاومت از دیدگاه امام خمینی، باید بر ماهیت "تدافعی"  مقاومت تاکید بیشتری نمود. ایشان در رساله عملیه خود که مرجعی روزمره برای عمل به احکام و تکالیف دینی نزد شیعیان است، به وجوب دفاع در برابر مهاجمین پرداخته و می نویسند : « مساله 2835- اگر دشمن بر بلاد مسلمانان و سرحدات آن هجوم نماید، واجب است بر جمیع مسلمانان دفاع از آن به هر وسیله ای که امکان داشته باشد؛ از بذل جان و مال  و در این امر احتیاج به اذن حاکم شرع نیست.» پس قدر متیقّن این است که درنظام اسلامی ایران و بطریق اولی در فرهنگ اسلام ناب محمدی(ص)، در روابط با دیگران ـ از سطوح فردی تا مناسبات بین الدولی ـ اصل بر صلح و دوستی ، مسالمت جویی و احترام متقابل می باشد و این اصل در واژه « السلام علیکم» که کلید واژه متعارف ابتدا و انتهای همه ملاقاتها در جامعه مسلمانان است بخوبی متجلی شده است. آرزوی صلح و امنیت و همزیستی در محیط برادری، شعار همه روزه مسلمانان خطاب به همکیشان و غیر آنان است. در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز اصول قاطعی در نفی هرگونه سلطه گری و پرهیز از خوی تجاوزگری و نیز نفی سلطه پذیری وجود دارد. بر این اساس همان طور که نظام اسلامی سلطه طلبی علیه خود را بر نمی تابد، خود نیز از ورود به مواضع ظلم و تعدی پرهیز کرده و مفهوم مقاومت را در محدوده دفاعی تعریف می نماید و از این باب به حرمت و محکومیت عقلی و شرعی « تروریسم» رای می دهد. ارزش مفهوم دفاعی مقاومت، در دلالت و ارجاع آن به دشمن واقعی است که مبارزان و یا تشکیلات مبارزاتی را از تجاوز به حقوق انسانهای بیگناه و غیر درگیر در منازعه باز می دارد. از منظر امام خمینی، اسلام سیاسی و انقلابی، فرهنگی متعالی است که با گسترش آن می توان مسلمانان تحت سلطه و دیگر مستضعفین جهان را در لوای یک نوع مبارزه جوانمردانه و اخلاق مدار به آزادی، کرامت، رهایی و سعادت رسانید. این گونه مقاومت، جریانی آرمان خواه  و تعالی گراست که با برگزیدن اهداف مقدس و پاک و با تکیه بر افراد منزه از انحرافات اخلاقی، سیاسی و مفاسد اقتصادی، عزم اصلاح جامعه خود و تاثیرگذاری در امنیت جهان پیرامون خود را دارد؛ بر این اساس مبتنی بر ضرورت جهاد اکبر در سطح فردی و پیگیری هر گونه نظامی گری و افزایش قوای نظامی در راستای تضمین صلح جهانی و ایجاد امنیت پایدار است. پیداست در این دیدگاه، چنانچه تحت شرایطی مقاومت ناچار به گزینش عملیات نظامی در حوزه نبرد نامتقارن باشد، توجه به اصول مبارزه مخفی تشکیلاتی و اطاعت از فرماندهی صالح و حفظ اسرار نظامی و عملیاتی از مهمترین جنبه های اخلاق مقاومت محسوب شده و اولویت دادن به عرصه مبارزه مسلحانه و مخاطرات آن از مکارم اخلاق مجاهدان است.
نظر به محدودیت امکانات و خلاء نسبی قدرت اقتصادی و نظامی در جبهه مقاومت اسلامی در مقایسه با جبهه استکبار، تاکید مجدد بر ابعاد فرهنگی انقلاب و به عبارت دیگر تدارک «ساز و کار جنگ نرم» علیه مستکبران ضرورت می یابد. اصل تبلیغات و بهره برداری از رسانه ها و تکنیکهای موجود برای ارتباط شبکه جهانی مستضعفان و تبیین ابعاد و زوایای فرهنگ اصیل اسلامی و اصول مبارزه و انتقال آن به دیگر ملتها به مثابه صدور یک محموله تسلیحاتی، از رئوس حرکت انقلابی امام خمینی است. ارسال نامه به آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی و دعوت وی به بذل توجه به فلسفه ادیان الهی از جمله تحرکات تبلیغی حضرت امام در حوزه رساندن پیام توحید به مردم جهان و رهبران سیاسی آنها بود که به لحاظ جایگاه ابرقدرتی شوروی در زمان صدور پیام بازتابی وسیع و به جهت تحقق پیش بینی فروپاشی آن نظام آهنین اهمیتی تاریخی یافت. صدور حکم ارتداد و اعدام سلمان رشدی نویسنده هندی تبار انگلیسی اقدام قاطع دیگر حضرت امام در مقابله با دسیسه های جبهه استکبار علیه مقدسات و لزوم هشیاری و آماده باش امت اسلامی در خنثی سازی هجوم فرهنگی دشمنان اسلام بود که به محض صدور موج عظیمی را در میان ملل مختلف اسلام ایجاد کرد و محافل علمی دینی را در این خصوص همسو و همگام نمود.  

وحدت جبهه مقاومت
سر فصل کتاب هدایت امام خمینی در دوران مبارزه علیه طاغوت ایران و منشاء استکباری آن، وحدت کلمه و اتحاد مردم حول محور اسلام و پس از پیروزی نیز با افزایش گستره مخاطبین دعوت اتحاد به مستضعفان جهان، پیگیر مطالبات مشروع و حقوق مشترک ومنافع آنان بود.
ایشان با تفکیک جهان به دو قطب استکبار و استضعاف ضرورت وحدت جبهه مقاومت را که متشکل از کلیه مظلومین و قربانیان نظام سلطه جهانی می باشد  مورد تاکید قرارداده و در این روند با تعیین « روز جهانی قدس» به عنوان روز همه  مظلومین بلکه همه مستضعفین، نمادی مستمر در وحدت جهان استضعاف در برابر قطب استکبار می آفرینند.
از منظر امام « عدالت» مفهومی فراتر از « مساوات» ظاهری مطالبه شده در ایدئولوژی بلوک شرق بوده ومحتوایی عمیق و گسترده دارد و با این تعریف، مواضع عدم اجرای عدالت به « ظلم» تعبیر شده وعامل آن « ظالم» و  قربانی آن « مظلوم» شمرده می شود. به همین سبب جبهه مقاومتی که از سوی مظلومین شکل می گیرد،  باید گرگهای درلباس میش را شناسایی کرده با تبیین شاخص های اصیل برای وحدت وخصومت، صفوف خود را از منافقین که با نفوذ در صف مبارزان، عامل بیگانگان سلطه گر جهت حفظ منافع و مطامع نامشروع خود می باشند جدا کند. در این روند همان گونه که فراتر از هر نظریه مبتنی بر تبعیض قومی، ملی و نژادی، اسلام بر ماهیت و هویت انسانی مردم تاکید می کند، در جایگاه وحدت هم با عبور از هر گونه فرقه گرایی کور و ناعادلانه، خطر تفرقه بین مسلمانان و اهل قبله را گوشزد می کند. بدیهی است معتقدین متعصب به تعالیم مذهبی که منفک از تفکر ملی گرایی اند، با توجه به خاستگاه اعتقادی خود در معرض عقیده خطرناک « فرقه گرایی» و نوعی تعصب ورزی بی منطق  می باشند که  در چارچوب عمل به تکلیف دینی و نیت کسب ثواب و پاداش می تواند بسیار خطرآفرین تر از دیگر اشکال تبعیض گرایی باشد .
حوادث تلخ عراق و تحرکات مسلمانان و به ظاهر متشرع در حوزه حذف فیزیکی دیگر برادران مسلمان خود، به روشنی تاثیر نفوذ مغزهای وابسته به جریان امپریالیسم و صهیونیسم را در تقابل اربابان آنها با از دست دادن منافع استراتژیک خود در منطقه خاورمیانه نشان می دهد وحاکی از آن است که متاسفانه ناآگاهی سیاسی و فرقه های ساخته دست استعمار و استفاده از احساسات تند و خالصانه  مذهبی بسهولت می تواند محمل مناسبی   جهت سوء استفاده جبهه تجاوز ایجاد کند. حضرت امام خمینی (ره) با تشخیص خطر بزرگ فرقه گرایی به عنوان هدف بعدی استکبار در میان مسلمانان،  با هوشیاری کامل به پرهیز از مناقشات تفرقه انگیز دستور فرموده و به پیگیری عملی خط وحدت شیعه ـ  سنی در درون نظام اسلامی ایران وهمچنین در سطح جهان اسلام پرداختند. این آرمان که نزد بزرگان علوم دینی اهل سنت و در حوزه های علمیه بزرگ خاورمیانه نیز حامیان جدی داشت، امروزه  بعنوان یکی از ارکان و اصول مقاومت و وحدت نهضت جهانی اسلام به رسمیت شناخته می شود که به سبب آثار پر برکت مترتب بر آن، محور امپریالیسم ـ صهیونیسم را به وحشت انداخته و به طرح دسیسه های متعدد و متنوع در خنثی سازی آرمان وحدت و برپایی آتش تفرقه و دشمنی در میان مسلمانان واداشته است که هوشیاری مضاعف جبهه مقاومت را برای ناکام گذاشتن جبهه استکبار طلب می کند.
همچنین هم افزایی عناصر قدرت اعضای جبهه مقاومت و به اشتراک گذاشتن امکانات مادی و معنوی آنها سبب بی نیازی به منابع خارج از جبهه و استقلال عملی از سیاست گذاری تحمیلی و اعمال نفوذ قدرتها و انحراف مسیر واهداف حرکت انقلابی علیه قطب متجاوزمی گردد. در این خصوص حضرت امام خمینی نه تنها قائل به ضرورت تشکیل « هسته های مقاومت حزب الله » در سراسر جهان بودند، بلکه با افزایش دایره حمایت معنوی و مادی خود به دیگر اعضای جبهه مقاومت می فرمایند : « ما به پیروی از اسلام بزرگ از جبهه مستضعفین حمایت می کنیم و هر سازمانی در جهان را که برای نجات کشور خویش بپا خاسته است پشتیبانی می کنیم .»
بدیهی است این مقال هرگز بنا ندارد که آرمانهای گرانقدر قائد شریف انقلاب اسلامی ایران در حوزه مقاومت اسلامی را محصور و منحصر به آن چه آمد بداند؛ بلکه بر این باور است که با هر بار مرور بر مکتب سیاسی حضرت امام خمینی می توان از مزرع اندیشه های بلند معظم له خرمنها برگرفت. این مهم بر دوستداران صدیق و باورمندان به راه پاک و ناب آن امام همام واجبی عینی است.


چهارشنبه 1389/6/17
X