پایش داغان شده بود. گلوله، مچ پایش را سوراخ کرده بود. وقتی که راه می
رفت، می لنگید. جوان به آن خوش قد و بالایی حیف بود که لنگ بزند.
به او گفتیم: از فلان دکتر وقت گرفته ایم تا پایت را عمل کند و خوب شوی. دکتر قابلی است. به همه کس به این راحتی وقت نمی دهد.
لبخندی زد و پرسید: پس ایشان نمی توانند تمام زخمی ها را عمل کنند.
گفتیم: نه! سرشان خیلی خیلی شلوغ است، شما را هم با سفارش قبول کرده اند
گفت: ایشان قبول کرد هاند، اما من قبول نمی کنم .
منبع: ماهنامه شاهد نوجوان