نویسنده و کارگردان: سید رحیم حسینی
مدیر تولید و تهیهکننده: حبیبالله کاسهساز
مدیر فیلمبرداری: رضا بانکی
تدوین: حسین زندباف
موسیقی: علی کهندیری
طراح صحنه و لباس: پرویز شیخطادی
صدا: عباس رستگارپور
طراح گریم: جلال معیریان
بازیگران: جهانبخش سلطانی، مظاهر نوراللهی و جمشید اسماعیلخانی
خلاصه داستان
نوروز، نوجوان بسیجی، در بحبوحهی عملیات، با تلاش بسیار و به سختی یک تانکر آب عراقی را غنیمت میگیرد و زمانی که در مقابل دژبانی جبهه او را متوقف میکنند، ادعا میکند روستایشان آب ندارد و تانکر را برای آبرسانی به آنجا غنیمت گرفته است. مسئول دژبانی با عمل نوروز مخالفت میکند و تانکر را که نوروز هم از آن خارج نمیشود، در حصاری از خاکریز قرار میدهد. نوروز که موفق به متقاعد کردن دژبانها نمیشود، شبانه با مشکلات فراوان، تانکر را از جلوی دژبانی حرکت میدهد و به سمت آبادی خود راه میافتد. مسئول دژبان به دنبالش میرود. در جادهی جبهه تا روستای نوروز، وقایع مختلف و پیچیدهای بین این دو نفر اتفاق میافتد. ولی نوروز همیشه از او جلوتر است تا اینکه به روستا میرسند، اما...
سیدرحیم حسینی
متولد 1340 تهران. فارغالتحصیل رشته کارگردانی سینما و پژوهش هنر. فعالیت خود را از سال 56 با کارگردانی تئاتر آغاز کرد و از سال 64 با ساخت فیلمهای کوتاه و نوشتن فیلمنامه سینمایی به طرف سینما گرایش پیدا کرد. فیلم سینمایی «نوروز» اولین تجربه فیلمسازی او در سینما است. وی تاکنون فیلمهای کوتاه «اسیر»، «قفس فرستاده»، «همه چیز رو به تغییر»، «طاهر» و ... را کارگردانی کرده است.
یادداشت کارگردان
«جادهای مارپیچ که هر چه پیش میروی و به اوج قله نزدیک میشوی، دلهرهای عجیب سراسر وجودت را میگیرد. آیا در اوج آن باقی میمانی یا سقوطی مهیب تو را به ژرفای ابدیت خواهد فرستاد؟ اگر تمام تلاشت رسیدن به اوج و ماندن در آن باشد، باید سختیهایی را تحمل کنی و تن به اموری دهی که باعث ماندگاری تو گردد. حال اگر رسیدن به اوج و سرک کشیدن به قلههای دیگر، ورای قلهی اول مد نظرت باشد، باز باید تلاش کنی و جلوتر بروی، زمین بخوری، سقوط کنی، زخمی شوی و دوباره به پا خیزی و به راه خود ادامه دهی. این تلاش برای زندگی است. باید از هر ابزاری برای گذر از این تلاش، کمک بگیری و پشت سرت را فراموش کنی و به سوی آن برنگردی و تنها مقابل، آن هم مقابلی دور را بنگری و با ابزار زمانه بدون اینکه وابسته به اطرافت کند، پیش روی، حتی اگر ابزارت کهنه و فرسوده باشد، اما «قله»، حتی اگر به آن هم نرسی، تلاشت برای رسیدن به آن ارزشمند است و تأثیرگذار. شاید دیگری راهت را ادامه دهد و به قله برسد. مگر «مک مورفی» در «دیوانه از قفس پرید» اینگونه نکرد و یا «جان کتینگ» در «انجمن شاعران مرده» و یا ... شاید «نوروز» هم این راه را برود.»