به شرحه شرحه شدن بی بهانه باید رفت
به صول دوست به سر عاشقانه، باید رفت
بنام حضرت حق در ولای عاشورا
میان آتش و خون بی بهانه باید رفت
به صبح کار منه استخاره جایز نیست
که کار عشق چو آید شبانه باید رفت
که تا زمینه شب محو گردد از گردون
به صبح سرخ نشان بی نشانه باید رفت
مراد مکتب ما اوست تا به میعادش
به شاخ و برگ و به ساق و جوانه باید رفت
به رقص خون به صف راهیان خطه گل
به چشم دوست کران تا کرانه باید رفت
ز طوف خانه به شوق طواف چشمانش
چنان حسین(ع) به ره عاشقانه باید رفت
از آنزمان که تو در خاک شدی
خاک بوی آسمان گرفت
و از آنزمان که تو مردن را تصویرکردی
مرگ،
زیبارتین زیستن ها شده.
اندام تکه تکه ات هنوز
همرکاب سواران عاشقی است
که سپیده دمان
طومارهای طولانی شبها را درهم می پیچند
و قطره های خونت
اکسیر تداوم ناجیانی
که آئینه ها را بشارت می دهند،
اینک دیرگاهیست که خنجرها به خون تو مدیونند
و سپاهیان کارآزموده می دانند
حنجره ات
حریف تمامی شمشیرهاست.